گنجور

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱۹ - در مدح عمیدالملک ابونصر

 

نگارینا تو از نوری و دیگر نیکوان از گل

چو سنگ از گل شود پیدا چرا هستی تو سنگین دل

مرا حقی است بر چشمت نیارم جستن از چشمت

بچشم شوخ و باطل جوی حق من مکن باطل

بزلفین کردیم بسته بمژگان کردیم خسته

[...]

قطران تبریزی
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۳۷

 

الا ای رو ترش کرده که تا نبود مرا مدخل

نبشته گرد روی خود صلا نعم الادام الخل

دو سه گام ار ز حرص و کین به حلم آیی عسل جوشی

که عالم‌ها کنی شیرین نمی‌آیی زهی کاهل

غلط دیدم غلط گفتم همیشه با غلط جفتم

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۴۰

 

هر آن کو صبر کرد ای دل ز شهوت‌ها در این منزل

عوض دیدست او حاصل به جان زان سوی آب و گل

چو شخصی کو دو زن دارد یکی را دل شکن دارد

بدان دیگر وطن دارد که او خوشتر بدش در دل

تو گویی کاین بدین خوبی زهی صبر وی ایوبی

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » ترجیعات » شانزدهم

 

بیار آن می که ما را تو بدان بفریفتی ز اول

که جان را می‌کند فارغ ز هر ماضی و مستقبل

بپوشد از نقش رویم، به شادی حلهٔ اطلس

بجوشد مهر در جانم مثال شیر در مرجل

روان کن کشتی جان را، دران دریای پر گوهر

[...]

مولانا
 

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۵

 

گرم بازآمدی محبوب سیم اندام سنگین دل

گل از خارم برآوردی و خار از پا و پا از گل

ایا باد سحرگاهی گر این شب روز می‌خواهی

از آن خورشید خرگاهی برافکن دامن محمل

گر او سرپنجه بگشاید که عاشق می‌کشم شاید

[...]

سعدی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۶۷۸

 

مرا سرگشته میدارد خیال زهد بی حاصل

بیا ساقی و مگذارم درین اندیشه باطل

مرا ناصح به عقل و دین فریبد هر زمان باز آ

کسی کو عشق می ورزد به دینها کی شود مایل

ملامت گوی بی حاصل که درد ما نمیداند

[...]

کمال خجندی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۴

 

خرامان میرود دلبر به بستان وقت گل گل گل

به رخ گل گل به لب مل مل به قد چون سرو سنبل بل

سمن داری تو در بر بر به شوخی راست چون عرعر

دلت چون سنگ مرمر مر زبانت راست چون بلبل

به سنگینی چو که که که، به چستی باد صرصر صر

[...]

نسیمی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۳۳

 

عزیزان وفاپیشه مبارکباد این منزل

که می‌افزاید از نورش صفای جان اهل دل

بمعنی کعبه جانهاست این منزلگه عالی

برای طوفش از هر سو ببسته قدسیان محمل

ز خاکپای این درگه طلب کن دولت ای عاشق

[...]

حسین خوارزمی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۵۶۱

 

مسلمانان چه سازم چاره با آن شوخ سنگین دل

که هم کام از لبش صعب است و هم صبر از رخش مشکل

اگر تن در فراق او دهم عمری ست بیهوده

وگر دل بر وصال او نهم فکری ست بی حاصل

دوای عشق گویند از سفر خیزد چه دانستم

[...]

جامی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » معمیات » بخش ۴۱ - سهراب

 

شب هجرست و ما آشفته ایم از زلف او ایدل

چو شب تا رست ودرهم راه تو دست از طلب بگسل

اهلی شیرازی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۷

 

شب عیدست چندانی امان ای عمر مستعجل

که صبح آید کشد تیغ و کند قربانم آن قاتل

ز کویش کرده ام عزم سفر ای گریه کاری کن

که در اول قدم ماند مرا از اشک پا در گل

بهر پی ناقه داغی می نهد از هجر بر جانم

[...]

فضولی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۴ - فی مدح خلاصه الوزراء میرزا عبدالله جابری

 

همایون باد شغل آصفی بر آصف عادل

چه آصف ظل ظل‌الله عبداله دریا دل

خداوندا کف به اذل که کرد آیات احسان را

پس از شان خود ایزد یک به یک در شان او نازل

عموم سجدهٔ شکر ظهور او رسانیده

[...]

محتشم کاشانی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰۷

 

چنان بگداخت در زندان غم این جان بی‌حاصل

که تا بر لب رسد از ضعف صد جا می‌کند منزل

ز لب خود برنمی‌گیرد نفس از ناتوانی‌ها

دم بادی ز چاک سینه گاهی می‌خورد بر دل

خدا روزی کند با برق کشتم را ملاقاتی

[...]

فیاض لاهیجی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۹

 

چرا ایستاده یی ای سیدا چون سرو پا در گل

درین گلزار نتوان ساختن یک ساعتی منزل

کرا افتاده در باغ جهان این قصه مشکل

نهالی را که من چون تاک پروردم به خون دل

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۵۶

 

به دوش افگنده می آیی پریشان کرده کاکل

مرا چون سیدا باشد به ره دست تهی از مل

تو را طبعی چو می خرم مرا احوال چون سنبل

من از دست تو مجنونی تو از فریاد من چون گل

سیدای نسفی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » ماده تاریخ » شمارهٔ ۲۸ - تاریخ فوت شمس النساء

 

ازین محنت‌سرا گردید چون شمس‌النساء بیرون

ز الطاف الهی جنت المأوی شد منزل

ز کلک خویشتن مشتاق جستم سال تاریخش

رقم زد شد به فردوس برین شمس‌النساء داخل

مشتاق اصفهانی
 

هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴

 

غم عشق نکویان چون کند در سینه‌ای منزل

گدازد جسم و گرید چشم و نالد جان و سوزد دل

دل محمل نشین مشکل درون محمل آساید

هزاران خسته جان افشان و خیزان از پی محمل

میان ما بسی فرق است ای همدرد دم درکش

[...]

هاتف اصفهانی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۷

 

به خون من به وصل تو هوای جان مراد دل

به یک ایما به صد لابه تو را آسان مرا مشکل

یغمای جندقی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۶۵۴

 

حدیث عشق بازی را مپرس از عارف عاقل

که کس نشناخت لیلی را بجز مجنون لا یعقل

سبکتر ران زرحمت ساربانا ناقه لیلی

که امشب اشک مجنون راه را بربسته بر محمل

نخواهم خونبها در حشر و گویم شکر از این کشتن

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۶۵۸

 

شکار کیستم یارب به خاک و خون تپان بسمل

کمانداری کجا کز ناوکی حل سازد این مشکل

منم صید تو حیف آید به فتراک دگر افتم

بگو روبه مخور شیری شکاری گر کند بسمل

فلاطون را بگو از من که تا کی خم‌نشین باشی

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode