مرا سرگشته میدارد خیال زهد بی حاصل
بیا ساقی و مگذارم درین اندیشه باطل
مرا ناصح به عقل و دین فریبد هر زمان باز آ
کسی کو عشق می ورزد به دینها کی شود مایل
ملامت گوی بی حاصل که درد ما نمیداند
گهم دیوانه می خواند به نادانی گهی عاقل
هنوز آثار بود ما نبود از آب و گل پیدا
که در روی پریرویان فرو شد پای ما در گل
صبا از شمع مجلس پرس حال سوز پروانه
که از احوال جانبازان بود نظارگی غافل
بسی خونها که از چشمت میان چشم و دل رفتی
اگر خیل خیال تو نبودی در میان حائل
یک امشب برفشان دامن کمال از مهر مهرویان
چرا چندین نیاساید کی از سودای بی حاصل
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به احساس سرگشتگی و سردرگمی خود نسبت به زهد و دین اشاره میکند و از ساقی میخواهد که او را از این اندیشههای بیثمر رها کند. او همچنین از ناصحان که با سخنان خود او را فریب میدهند، خسته شده و به عشق واقعی اشاره میکند که از قیود دین و مذهب فراتر است. شاعر به تناقضاتی که در تفکر دیگران وجود دارد، و همچنین به درد و رنج خود از این وضع پرداخته و از سوز و گداز عاشقان سخن میگوید. در نهایت، او به زیبایی و جذابیت معشوق میپردازد و از ناامیدی در رویارویی با این احساسات مینالد.
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر از حالت گیجی و سرگردانی خود به خاطر اندیشههای بیفایده درباره زهد و پرهیزکاری سخن میگوید. او از ساقی میخواهد که به او کمک کند تا از این افکار بیثمر رها شود و در این دوگانگی گرفتار نماند.
هوش مصنوعی: هر بار که مشاورانم به من میگویند باید با عقل و دین رفتار کنم، فریب میخورم. اما آیا کسی که عاشق است، به دینهای مختلف متمایل خواهد شد؟
هوش مصنوعی: انتقادکنندهای که بیفایده است، از درد ما خبر ندارد. گاهی ما را دیوانه مینامد و گاهی عاقل، که این نشان از ناآگاهی او دارد.
هوش مصنوعی: هنوز نشانههایی از وجود ما در دنیای مادی دیده نمیشود، اما در دل زیباییهای صورتهای پریچهره، رد پای ما در این دنیای خاکی گم شده است.
هوش مصنوعی: نسیم از شمع مجلس حال پروانه را میپرسد که او بیخبر از حال جانبازان و افرادی است که به عشق سوختهاند.
هوش مصنوعی: بسیاری از اشکها از چشمانت ریخته شده و بین چشم و دل فاصلهای ایجاد کردهاند، اگر تو در میان این فاصله نبودید و خیال تو جلوی من قرار نمیگرفت.
هوش مصنوعی: امشب برفها بر دامن کمال میبارند و این زیبایی مهرویان را چرا تحمل نمیکند؟ زیرا از آرزوی بینتیجه خسته شدهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نگارینا تو از نوری و دیگر نیکوان از گل
چو سنگ از گل شود پیدا چرا هستی تو سنگیندل؟
مرا حقی است بر چشمت نیارم جستن از چشمت
به چشم شوخ و باطلجوی، حق من مکن باطل
به زلفین کردیم بسته به مژگان کردیم خسته
[...]
الا ای رو ترش کرده که تا نبود مرا مدخل
نبشته گرد روی خود صلا نعم الادام الخل
دو سه گام ار ز حرص و کین به حلم آیی عسل جوشی
که عالمها کنی شیرین نمیآیی زهی کاهل
غلط دیدم غلط گفتم همیشه با غلط جفتم
[...]
گرم بازآمدی محبوبِ سیماندامِ سنگیندل
گل از خارم برآوردی و خار از پا و پا از گِل
ایا باد سحرگاهی! گر این شب روز میخواهی
از آن خورشید خرگاهی، برافکن دامن محمل
گر او سرپنجه بگشاید که عاشق میکُشم شاید
[...]
خرامان میرود دلبر به بستان وقت گل گل گل
به رخ گل گل به لب مل مل به قد چون سرو سنبل بل
سمن داری تو در بر بر به شوخی راست چون عرعر
دلت چون سنگ مرمر مر زبانت راست چون بلبل
به سنگینی چو که که که، به چستی باد صرصر صر
[...]
عزیزان وفاپیشه مبارکباد این منزل
که میافزاید از نورش صفای جان اهل دل
بمعنی کعبه جانهاست این منزلگه عالی
برای طوفش از هر سو ببسته قدسیان محمل
ز خاکپای این درگه طلب کن دولت ای عاشق
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.