گنجور

مولانا » دیوان شمس » ترجیعات » شانزدهم

 

بیار آن می، که غم جان را بپخسانید در غوغا

بیار آن می که سودا را دوایی نیست جز حمرا

پر و بالم ز جادویی گره بستست سر تا سر

شراب لعل پیش آر و گره از پر من بگشا

منم چون چرخ گردنده که خورشیدست جان من

[...]

مولانا
 

مولانا » مجالس سبعه » المجلس الثالث » حکایت

 

مسی از زر بپالوی و می لافی چه سود اینجا؟

که رسوا گردی ای لافی چو سنگ امتحان بینی

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۴۷

 

در جنت چو تنگ آمد مثال چشمه سوزن

اگر خواهی چو پشمی شو لتغزل ذاک تغزیلا

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۶۹

 

الا یا ساقیا انی لظمن و مشتاق

ادر کأسا و لا تنکر فان القوم قد ذاقوا

مولانا
 

مولانا » مجالس سبعه » المجلس الثالث » حکایت

 

مسی از زر بپالوی و می لافی چه سود اینجا؟

که رسوا گردی ای لافی چو سنگ امتحان بینی

مولانا
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۵۷

 

اگر آدم نیفتادی برون ازجنت مأوا

وجودِ آدمی موجود کی بودی در این مأوا

یقین پس حکمتی دیگر درین باشد نه بر عمیا

برون کردندش از انهار خلد و سایة طوبا

چو پیدا کرد بی هنگام سِر باطن وحدت

[...]

حکیم نزاری
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٧٣١

 

مرا چون خار غم در دل شکست از مهر گلرویان

نهادم سر ازین حسرت بنفشه وار بر زانو

ولی نیک و بد گردون چو گردانست می‌گویم

عسی الایام ان یرجعن یوما کالذی کانوا

ابن یمین
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۱

 

خداوندا از افراط شراب شرب دوشینه

دمادم می‌رسد جانم به لب چون ساغر صهبا

ز موصول آنچه آوردند دوش امروز با ما خور

که خود خوردن مضر باشد شراب موصلی بی ما

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴ - در پند و دوری از دنیا

 

قدم نه بر سر هستی که هست این پایه ادنی

ورای این مکان جاییست عالی، جای توست آنجا

رها کن جنس هستی را، به ترک خود فروشی کن

که در بازار دین خواهند زد بر رویت این کالا

اساس عالم بالا برای تست و تو غافل

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷ - در مدح سلطان اویس

 

زکان سلطنت لعلی سزای تاج شد، پیدا

که لولو با همه لطف از بن گوشش شود، لالا

مهی گشت از افق طالع که پیش طالع سعدش

کمر چون توامان بسته است، خورشید جهان‌آرا

قضا تا مهد اطفال فلک را می‌دهد جنبش

[...]

سلمان ساوجی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۸

 

جهانی پر ز مقصود است راهی روشن و پیدا

دریغا تشنه لب خواهیم مردن بر لب دریا

کسی کز طلعت خورشید جز گرمی نمی بیند

دلا معذور می دارش که دارد چشم نابینا

به بوی وصل او می خور غم هجران که خوش باشد

[...]

کمال خجندی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲

 

اگر آئی در این دریا بیابی آبروی ما

بیابی آبروی ما اگر آئی در این دریا

رها کن دی و هم فردا بیا امروز دریابش

بیا امروز دریابش رها کن دی و هم فردا

ندارم با کسی پروا به جز با ساقی مستان

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۱

 

در آ با ما درین دریا و خوش بنشین به چشم ما

به عین ما نظر می کن ببین ما را درین دریا

اگر موج است اگر قطره به عین ما همه آبست

اگر تو آبرو جوئی بجو از آبروی ما

بهشت جاودان ما سرابستان میخانه

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰

 

فلولاه و لولانا لما کان الذی کانا

اگر نه ما و او بودی نبودی این و آن جانا

و اما عینه فاعلم اذا ما قلت انسانا

یکی عین است و دو نامش یکی موج و یکی دریا

فانا عبده حقا و ان الله مولانا

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵

 

برافشان زلف مشکین را، که خوش حالیم ازین سودا

که می یابم ز بوی او نسیم جنت الماوا

دل و جان راتو محبوبی،همه طالب، تو مطلوبی

زهی حسن و زهی خوبی، تعالی ربناالاعلا

سلامت مسکن زاهد سعادت ما من صادق

[...]

قاسم انوار
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹

 

جگر پردرد و دل پرخون و جان سرمست و ناپروا

شبم تاریک و مرکب لنگ و در سر مایه سودا

دوای خود نمی دانم، درین اندیشه حیرانم

بیا، ای ساقی باقی، بیار آن باده حمرا

چو شمعم پیش رویت من، گرم سر وا کنی از تن

[...]

قاسم انوار
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴

 

شراب آتشین آمد ز دست ساقی جان‌ها

بنوش این جام آتش را، «توکلنا علی المولا»

شراب ارغوان درکش، مترس از آب و از آتش

به رقص آ یک زمان خوش خوش، ببین در جودت صهبا

کمالات خود از خود جو، که بحر وحدتی، نه جو

[...]

قاسم انوار
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰

 

گریبان می‌درم هردم که: دامان درمکش از ما

که ما مشتاق دیداریم و رند و عاشق و شیدا

به چشم مست میگونت بگو: ای ترک یغمایی

که: آخر چیست مقصودت ز چندین غارت دل‌ها؟

ازان خورشید رخسارت سواد زلف یک سو کن

[...]

قاسم انوار
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۶

 

دلا تا کی پزی سودا درون گنبد خضرا

قدم بر فرق فرقد نه بهل بازیچه دنیا

حسین خوارزمی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۶

 

برای وعده فردا مباش امروز در زحمت

اگر دیدار میخواهی دمی از دید خود فردآ

حسین خوارزمی
 
 
۱
۳
۴
۵
۶
۷
۱۹
sunny dark_mode