جگر پردرد و دل پرخون و جان سرمست و ناپروا
شبم تاریک و مرکب لنگ و در سر مایه سودا
دوای خود نمی دانم، درین اندیشه حیرانم
بیا، ای ساقی باقی، بیار آن باده حمرا
چو شمعم پیش رویت من، گرم سر وا کنی از تن
شوم پیش رخت روشن، چو شمع استاده پا برجا
اگر هشیار و مستوری ز سر این سخن دوری
میان رهروان کوری ز سر قرب «اوادنا»
ازین دریای بی پایان اگر گوهر بدست آری
نگه دارش میان جان، مگو با هیچ کس عمدا
بیا، ای یار روحانی،بگو اسمای انسانی
چو میدانم که می دانی طریق علم «الاسما»
سخن از شرع و سنت گو به هشیاران صورت بین
حدیث از عشق سرمد ران بمجنونان ناپروا
مرا گویی: نشانی گو بما از عالم معنی
خبر از بی خبر پرسی، نشان از بی نشانی ها
الا، ای عشق سلطان وش، که اجمالی و تفصیلی
تویی حکمت، تویی قدرت، تویی زیباتر از زیبا
محمد را بمهمان بر، کنار خوان احسان بر
شراب از جام سبحان بر، که «سبحان الذی اسرا»
تو بنما روی میمون را، برافشان زلف میگون را
که می یابم ز بوی او نسیم جنت الماوا
اگر از اسم قهاری تجلی میکند باری
ببین، گر مرد اقراری، نشان طامة الکبرا
ز اول ذات را بشناس، پس اوصاف اللهی
که این اوصاف اللهی فذلک باشد از منها
پس آنگه عالم آثار و افعالست پیوسته
زهی حکمت، زهی قدرت، تعالی ربنا الاعلا
عجب در حسن یکتایی، عجب موزون و زیبایی
عجب شاه دلارایی، زهی یکتای بی همتا!
ز خوشید جمال او بهر وصفی که میگویم
همه ذرات میگویند: «شهدنا» بعد «آمنا»
بوحدانیت ذاتش گواهی میدهد هر دم
اگر خوشید، اگر ذره، اگر اعلی، اگر دانا
بهر سویی که گردیدم ترا دانستم و دیدم
زهی محسن، زهی احسان، زهی ماه جهان آرا
جهان مستان عشق تو، زهی دستان عشق تو
همه حیران عشق تو، اگر والی، اگر والا
بباید رفتن و خفتن، حدیث عشق بنهفتن
کجا شاید سخن گفتن ز اوصافی که لاتحصا؟
بپیشت خسرو خاقان شود با خاک ره یکسان
اگر یک گوهر رخشان بدست آری ازین دریا
بیا، ای جان خوش سودا، ببین نور تجلی را
خطاب مستطابی را بگو: «لبیک ما اوحا»
مگو «ارنی » بترس از منع «لن » در عالم معنی
که غرق بحر حیرت شد درین وادی دل موسا
دعا خوانان اورادی فراوانند در عالم
ولی سری دگر باشد دعا را با دم علیا
گران جانان «لا» مردند در ظلمات تاریکی
بسر بردند این ره را سبک روحان باستثنا
ولی بشنو ز من پندی،که بیرون آیی از بندی
گر از معنی خبر داری ممان در «لا» و در «الا»
تو در ظلمات تن ماندی، از آن خشنود و خوشحالی
اگر دین و دلی داری نگویی سوز ماتم را
عجب وابسته جسمی، مسما نیستی، اسمی
چو اهل عادت و رسمی چه گویم با تو، ای دانا؟
بصورت آدم و حوا بغایت روشنست، اما
بمعنی عقل و نفس کل مدان جز آدم و حوا
اگر هشیار و بیداری، ببین در قدرت باری
هزاران آدم وحوا زنا پیدا شده پیدا
الا، ای احمد مرسل، چراغ مسجد و منبر
تویی سید، تویی سرور، تویی مقصود از استقصا
شریعت از تو روشن شد، طریقت ها مبرهن شد
حقیقت ها معین شد، زهی یاسین، زهی طاها!
تویی مؤمن، تویی ایمان، تویی سرچشمه حیوان
تویی سلطان جاویدان، تویی مقصد، تویی اقصا
تو داری مقصد اقصی، تو داری قرب «اوادنی »
همه دردند و تو صافی، همه صافند و تو اصفا
زهر کامل که پیش آید کمالات تو بیش آید
مثال کاملان با تو مثال پشه با عنقا
بیا، قاسم، چه میگویی، چه میپوئی، چه میجویی؟
اگر امروز با اویی مگو افسانه فردا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری است که به توصیف عشق و عرفان میپردازد. شاعر از درد و رنجهای درونی خود سخن میگوید و به دنبال نوشیدن بادهای است که التیامبخش دلش باشد. او از ساقی میخواهد تا بادهای سرخ بیاورد و از عشق و جاذبه الهی صحبت میکند. در ادامه، شاعر به زیباییهای خداوند و قدرت او اشاره میکند و اهمیت عشق الهی را در زندگی انسانها توضیح میدهد. در نهایت، شاعر از نور معرفت و حقیقت سخن میگوید و بر لزوم دوری از غفلت و مادیات تأکید میکند. او به انسانها یادآوری میکند که باید به عمق معنویت و عشق الهی پی ببرند و از بندهای دنیوی رها شوند.
هوش مصنوعی: دلم پر از درد و جانم سرشار از شوق و بیپروا است. در شب تاریک، شوقی در قلب من جاریست و حال و روزم به همراه دردها و آرزوهایم حالتی ناپایدار و نامطمئن دارد.
هوش مصنوعی: من نمیدانم که درمان دردهای خود چیست و در این فکر گم شدهام. بیا، ای ساقی، و آن شراب قرمز را بیاور.
هوش مصنوعی: من مانند شمعی هستم که در مقابل تو قرار دارد. وقتی که تو بر آتش وجود من بدمی، من ذوب میشوم و جلوهام را از دست میدهم. اما وقتی برپا هستم و در حضور تو میدرخشم، هنوز هم استوار و ثابت خواهم ماند.
هوش مصنوعی: اگر آگاه باشی و در عین حال پنهانکاری کنی، از این موضوع دوری کن؛ چرا که در میان راهروها، نابینایی وجود دارد که از نزدیکی ما بیخبر است.
هوش مصنوعی: اگر در این دریای بیپایان گوهر ارزشمندی پیدا کردی، آن را با تمام وجود حفظ کن و به کسی نگو.
هوش مصنوعی: بیا، ای دوست عزیز، بگو نامهای انسانی را، چرا که میدانم تو راه علم نامها را میدانی.
هوش مصنوعی: در مورد اصول دین و قوانین اسلامی با کسانی که آگاه و بیدارند صحبت کن و از عشق بیپایان بگو، ولی از بیخیالی و شجاعت مجنونها دوری کن.
هوش مصنوعی: میگویی به من: نشانهای از عالم معنا بگو، از کسانی که از حقیقت بیخبرند سؤال میکنی، اما خود نشانی از عدم نشانیها را داری.
هوش مصنوعی: ای عشق بزرگ و سلطنتی، تو خود خلاصه و تفصیل حکمت هستی، تو قدرتی، و تو زیباتر از تمام زیباییها.
هوش مصنوعی: محمد را به مهمانی ببر، کنار سفرهی احسان، از جام مقدس شراب بنوش که یادآور آیهای است که میگوید: "پاک و منزه است کسی که در یک شب بندگیاش را به سفر برد."
هوش مصنوعی: لطفاً چهره زیبا و دلنشینت را به من نشان بده، و گیسوانت را به زیبایی پخش کن، زیرا با بوی خوش او، باد بهشت را احساس میکنم.
هوش مصنوعی: اگر نشانهای از قهر و غضب الهی ظاهر شود، باید دقت کنی. اگر کسی که به حقایق واقف است، احساس کند که او در بروز این قهر نقشی ندارد، این نشاندهندهی عظمت و بزرگی آن مفهومی است که در پس این قهر وجود دارد.
هوش مصنوعی: ابتدا ذات پروردگار را درک کن، سپس اوصاف الهی را بشناس، زیرا این اوصاف نشانههایی از همان ذات هستند.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که تمام وجود و کارهای عالم به شکل مداوم و با حکمت و قدرتی عظیم در حال تکوین و ظهور است. این زیبایی و شکوه، نشاندهندهی علو و تعالی پروردگار است.
هوش مصنوعی: چه شگفت انگیز است که تو در زیبایی یکتا هستی! چقدر هماهنگ و زیبا به نظر میرسی! تو مانند پادشاهی پرنعمت و بیهمتایی.
هوش مصنوعی: چهره زیبای او به قدری دلانگیز است که هر چیزی که دربارهاش بگویم، تمام ذرات جهان به نشانه تصدیق میگویند: «ما شاهدش بودیم» و سپس «ما ایمان آوردیم».
هوش مصنوعی: هر لحظه همه چیز، از خورشید و ذرات ریز گرفته تا موجودات برتر و دانا، گواهی میدهند بر یگانگی و حقیقت وجودی او.
هوش مصنوعی: هر جا که رفتم، تو را شناختم و دیدم. چه نیکوکاری و چه احسانی از تو سراغ دارم، تویی که مانند ماه، جهان را زیبا میکنی.
هوش مصنوعی: عشق تو همچون دنیایی پر از شور و شوق است. دستانت به راستی اعجابآور است و همه به عشق تو حیران و شگفتزدهاند، چه تو حاکم باشی و چه دارای مقام والایی.
هوش مصنوعی: باید رفت و خوابید و داستان عشق را مخفی نگه داشت. کجا میتوان درباره صفات او که هرگز شمارشپذیر نیستند، صحبت کرد؟
هوش مصنوعی: اگر یک جواهر درخشان از این دریا به دست آوری، پیش پادشاهی بزرگ مثل خسرو خاقان، به یک اندازه با خاک و زمین خواهی بود.
هوش مصنوعی: بیا، ای جان لطیف و نیکو، نوری که از ظهور حق میتابد را ببین و به صدای رازآلود آن پاسخ بده: «ما آمادهایم».
هوش مصنوعی: فرمان نده که مرا ببینی، زیرا از نهی شدن در دنیای معنی بترس؛ چرا که دل موسی در این وادی حیرت غرق شده است.
هوش مصنوعی: در دنیا افرادی زیادی وجود دارند که دعا میکنند و ذکرهای زیادی را میخوانند، اما ویژگی خاصی دعا وجود دارد که از نفس بلند و با عظمت علی گرفته شده است.
هوش مصنوعی: عزیزان با ارزش در تاریکی مرگ به سر میبرند، اما تنها روحهای پاک از این مسیر عبور میکنند.
هوش مصنوعی: به تو توصیه میکنم که اگر میخواهی از بندهایی که آزارت میدهد رهایی یابی، باید از مفهوم عبارتهای «نه» و «جز» آگاه باشی.
هوش مصنوعی: تو در تاریکیهای جسم خود گرفتار شدهای و اگر از این وضعیت راضی و خوشحال هستی، باید بگویی که اگر دینی و احساسی داری، نباید درد و غم خود را پنهان کنی.
هوش مصنوعی: عجب اینکه تو وابسته به جسم هستی، ولی در حقیقت وجودت به هیچ عنوان قابل تعریف نیست. با تو، ای دانا، چه بگویم؟ تو مانند آنهایی هستی که به عادات و رسمها پایبندند.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که ظاهر آدم و حوا به روشنی قابل تشخیص است، اما در عمق و درک واقعی، نویسنده اشاره دارد که نباید تنها به آدم و حوا به عنوان نماد عقل و نفس کامل نگاه کنیم. به عبارت دیگر، فراتر از ظاهر، باید به مفاهیم عمیقتری توجه کرد.
هوش مصنوعی: اگر آگاه و بیدار باشی، خواهی دید که در قدرت خداوند هزاران آدم و حوا در حال ارتکاب زنا هستند.
هوش مصنوعی: ای احمد، پیامبر، تو نور مسجد و منبر هستی. تو آقا و سرور همه هستی و مقصود از تمام جستجوها و درخواستها تویی.
هوش مصنوعی: آیین و قوانین از وجود تو مشخص گردید، راه و روشهای روحانی بر ما روشن شد و حقیقتها نمایان شدند. ای یاسین، ای طاها! تو ای کاش برکت بینظیری هستی!
هوش مصنوعی: تو اساسی برای ایمان و بوجود آورنده آنی. تو منشأ زندگی و حیات هستی. تو سلطانی بینهایت و جاودانهای. تو هدف نهایی و دوردست ما هستی.
هوش مصنوعی: تو به دورترین هدفها میرسید، و از نزدیکترین نقاط هم به تو نزدیک میشوند. تمامی دردها و مشکلات بر تو سایه میافکنند، اما تو بیدرد و خالصی، در حالی که همه ساحتها و افراد دیگر میتوانند صاف و ساده به نظر برسند، تو باطنی از پاکی و صفا داری.
هوش مصنوعی: هرگاه زهرِ کامل به تو نزدیک شود، تمام کمالات تو به اوج میرسد؛ فرقی نمیکند که تو در چه سطحی باشی، مثال کاملان تو را به یاد پشهای میاندازد که در برابر پرندهای بزرگ و افسانهای مثل عنقا قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: بیا قاسم، درباره چه چیزی صحبت میکنی، چه چیزی را میخواهی، چه چیزی را دنبال میکنی؟ اگر امروز با او هستی، دربارهی فردا صحبت نکن.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بر آمد پیلگون ابری ز روی نیلگون دریا
چو رای عاشقان گردان چو طبع بیدلان شیدا
چو گردان گشته سیلابی میان آب آسوده
چو گردان گردباد تندگردی تیره اندروا
ببارید و ز هم بگسست و گردان گشت بر گردون
[...]
خداوندی که در وحدت قدیم است از همه اشیا
نه اندر وحدتش کثرت، نه مُحدَث زین همه تنها
چه گوئی از چه او عالم پدید آورد از لولو
که نه مادت بد و صورت، نه بالا بود و نه پهنا
همی گوئی که بر معلول خود علت بود سابق
[...]
چه جرمست اینکه هر ساعت ز روی نیلگون دریا
زمین را سایبان بندد بپیش گنبد خضرا ؟
چو در بالا بود باشد بچشمش آب در پستی
چو در پستی بود باشد بکامش دود بر بالا
گهی از دامن دریا شود بر گوشۀ گردون
[...]
بهر چیزی بود خرسند هرکش قدر بی بالا
بهفت اقلیم نپسندد کسی کش همتی والا
ز خاک و باد و آب آتش شرف دارد فزون زیرا
که چون باشد سوی پستی بود میلش سوی بالا
ندارد هیچ مخلوقی بعالم قدرت خالق
[...]
سپاه ابر نیسانی ز دریا رفت بر صحرا
نثار لؤلؤ لالا به صحرا برد از دریا
چون گردی کش برانگیزد سم شبدیز شاهنشه
ز روی مرکز غبرا به روی گنبد خضرا
گهی ماننده دودی مسطح بر هوا شکلش
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.