سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۸
خوشا و خرما وقت حبیبان
به بوی صبح و بانگ عندلیبان
خوش آن ساعت نشیند دوست با دوست
که ساکن گردد آشوب رقیبان
دو تن در جامهای چون پسته در پوست
[...]

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۲
فراق دوستانش باد و یاران
که ما را دور کرد از دوستداران
دلم در بند تنهایی بفرسود
چو بلبل در قفس روز بهاران
هلاک ما چنان مهمل گرفتند
[...]

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۹
نبایستی هم اول مهر بستن
چو در دل داشتی پیمان شکستن
به ناز وصل پروردن یکی را
خطا کردی به تیغ هجر خستن
دگربار از پری رویان جماش
[...]

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۵
به است آن یا زنخ یا سیب سیمین
لب است آن یا شکر یا جان شیرین
بتی دارم که چین ابروانش
حکایت میکند بتخانه چین
از آن ساعت که دیدم گوشوارش
[...]

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۹
من از دست کمانداران ابرو
نمییارم گذر کردن به هر سو
دو چشمم خیره ماند از روشنایی
ندانم قرص خورشید است یا رو
بهشت است این که من دیدم نه رخسار
[...]

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۲
تو با این لطف طبع و دلربایی
چنین سنگین دل و سرکش چرایی
به یک بار از جهان دل در تو بستم
ندانستم که پیمانم نپایی
شب تاریک هجرانم بفرسود
[...]

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۷
گرم راحت رسانی ور گزایی
محبت بر محبت میفزایی
به شمشیر از تو بیگانه نگردم
که هست از دیرگه باز آشنایی
همه مرغان خلاص از بند خواهند
[...]

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۰
که دست تشنه میگیرد به آبی
خداوندان فضل آخر ثوابی
توقع دارم از شیرین زبانت
اگر تلخ است و گر شیرین جوابی
تو خود نایی و گر آیی بر من
[...]

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۵
مپرس از من که هیچم یاد کردی
که خود هیچم فرامش مینگردی
چه نیکوروی و بدعهدی که شهری
غمت خوردند و کس را غم نخوردی
چرا ما با تو ای معشوق طناز
[...]

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۴
تَرَحَّمْ ذِلَّتی یا ذَا المعالی
وَ واصِلْنی اِذا شَوَّشْتَ حالی
اَلا یا ناعِسَ الطَّرْفَینِ سکری
سَلِ السّهْرانَ عَنْ طولِ اللَّیالی
ندارم چون تو در عالم دگر دوست
[...]

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۹
گل است آن یا سمن یا ماه یا روی
شب است آن یا شبه یا مشک یا موی
لبت دانم که یاقوت است و تن سیم
نمیدانم دلت سنگ است یا روی
نپندارم که در بستان فردوس
[...]

سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱
ثنا و حمد بیپایان خدا را
که صنعش در وجود آورد ما را
الها قادرا پروردگارا
کریما منعما آمرزگارا
چه باشد پادشاه پادشاهان
[...]

سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰
فلک با بخت من دائم به کین است
که با من بخت و دوران هم به کین است
گهم خواند جهان گاهی براند
جهان گاهی چنان گاهی چنین است
که میداند که خشت هر سرایی
[...]

سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴
بیفکن خیمه تا محمل برانند
که همراهان این عالم روانند
زن و فرزند و خویش و یار و پیوند
برادر خواندگان کاروانند
نباید بستن اندر صحبتی دل
[...]

سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸
خداوندی چنین بخشنده داریم
که با چندین گنه امیدواریم
که بگشاید دری کایزد ببندد
بیا تا هم بدین درگه بزاریم
خدایا گر بخوانی ور برانی
[...]

سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴ - وله فی مدح ابش بنت سعد
فلک را این همه تمکین نباشد
فروغ مهر و مه چندین نباشد
صبا گر بگذرد بر خاک پایت
عجب گر دامنش مشکین نباشد
ز مروارید تاج خسروانیت
[...]

سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۷ - در ستایش امیرانکیانو
بسی صورت بگردیدست عالم
وزین صورت بگردد عاقبت هم
عمارت با سرای دیگر انداز
که دنیا را اساسی نیست محکم
مثال عمر، سر بر کرده شمعیست
[...]

سعدی » مواعظ » مراثی » ترجیع بند در مرثیهٔ سعد بن ابوبکر
غریبان را دل از بهر تو خونست
دل خویشان نمیدانم که چونست
عنان گریه چون شاید گرفتن
که از دست شکیبایی برونست
مگر شاهنشه اندر قلب لشکر
[...]

سعدی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۱۴
شبی خواهم که پنهانت بگویم
نهان از آشنایان و غریبان
چنان در خود کشم چوگان زلفت
کزو غافل بود گوی گریبان
ولیکن هر گناهی را جزاییست
[...]

سعدی » دیوان اشعار » ملحقات و مفردات » شمارهٔ ۱۹
من این نامه که اکنون مینویسم
به آب چشم پر خون مینویسم
ازین در بر نوشتم نامه لیکن
نه آن سوزست کاکنون مینویسم
به عذرا درد وامق مینمایم
[...]
