گنجور

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۸۸۲

 

دلا با خوبرویان عهد بستن

بود پیمان عقل و دین شکستن

دلی کاو پرنیان عشق پوشد

هوس خارش شود در پای خستن

از آن سیمین تنان آهنین دل

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۸۸۸

 

ندیدم دشمنان گشته حبیبان

فغان از گل دریغ از عندلیبان

نه چندانم کشد هجران احباب

که اندر وصل غوغای رقیبان

تو با اغیار چون بادام توام

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۸۹۲

 

مبند الفت دلا با ماه رویان

که بی قیدند این زنجیر مویان

فکنده هر طرف صیدی و از حرص

بدنبال دگر صیدند پویان

ازین سودا ندیده جز زیان کس

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۹۰۰

 

مرا سودای آن گیسوی پرچین

فراغت میدهد از نافه چین

بت سیمین ما صد چین بمو داد

اگر چین را بود بتهای سیمین

شدی بر آفتاب روخوی افشان

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۹۵۰

 

مهی تابیده از مشکوی مشکین

که شکر خنده اش را بند شیرین

دو صد چین نافه دارد هر غزالش

اگر چین را بود آهوی مشکین

دلش از سنگ و سر پنجه زفولاد

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۹۶۵

 

کمانی سخت تر نبود زابرو

مگرد ای دل پی پیکان زهر مو

ززلفش دل نگیری بهر کعبه

نتابی ره سوی خورشید از ابرو

که خورشید است کاو دارد نه صورت

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۹۶۷

 

حذر کن ای دل از آن چشم و ابرو

که ترکست و کمانکش هست و جادو

اگر هندو پرستد آفتابی

تو را خورشید رو زائیده هندو

ززلف و خط چرا پوشیده جوشن

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۳۲

 

ز مویت سنبل بویا شکسته

ز رویت لاله حمرا شکسته

رخت کرده کساد گل بگلزار

قدت سرو سهی را پا شکسته

غلامان سر کوی تو غلمان

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۴۰

 

بر این جا آن بلا بالا گرفته

بلا اندر زمین بالا گرفته

حذر کن شهسوار از آب چشمم

که سیلش کوه تا صحرا گرفته

اگر نه مردم آبی است چشمم

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۸۸

 

فریب صید آن نخجیر خوردی

که از صیاد دیگر تیر خوردی

نخوردستی بطفلی شیر مادر

که خون عاشقان چون شیر خوردی

در اول نظره عشقش شهیدی

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۹۵

 

بده ساقی از آن می ساتکینی

که اندر شیشه مانده اربعینی

خورم صد نیش از زنبور ناچار

ببوی آنکه نوشم انگبینی

خرد را با تو کی دعویست ای عشق

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۴۱

 

چو خم از خون دل در می‌کشم می

به خون دل به این می برده‌ام پی

مرا تا لعل ساقی داده ساغر

نخواهم خوردن از جام دگر می

اگر پیوسته او بی می کند عیش

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۴۶

 

بمینا ساقیا صهبا نداری

و یا فکر خمار ما نداری

چه حظ از عمر جاویدانت ای خضر

که بر کف ساغر صهبا نداری

تو روحی کی در آئینه دهی عکس

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode