چو خم از خون دل در میکشم می
به خون دل به این می بردهام پی
مرا تا لعل ساقی داده ساغر
نخواهم خوردن از جام دگر می
اگر پیوسته او بی می کند عیش
ولیکن من نیازم عیش بیوی
لبش را بوسه زد تا ساغر غیر
می از گرمی غیرت کردهام خوی
بکش در کاخ دل ای عشق مسند
بساط این هوسناکی بکن طی
به دل گفتم نهادم داغ رستم
طبیبم گفت کی به گردد از کی
ز مرغ بام بشنو ذکر هوهو
به غفلت اندری ای دل تو هی هی
مبر دیگر رگم بیهوده فصاد
که غیر از دوست نبود در رگ و پی
نوای عشق و داغ اشتیاقت
ز خاکم بردماند لاله و نی
ستم زآن ترک اگر آشفته دیدی
به حیدر شکوه کن پنهانی از وی
بزن درویش شئ الله به آن در
که امکان خود به پیش اوست لاشئ
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و احساسات عمیق عاشقانه است. شاعر با بیانی پرشور از عشق و شوق به محبوب سخن میگوید و زندگی بدون او را بیمعنا میداند. او از می و نوشیدنی بهعنوان نماد عشق یاد میکند و هیچگاه نمیخواهد از ساغر دیگری بنوشد. عشق را بهعنوان یک حالت سرشار از شوق و عذاب معرفی میکند که به او آرامش نمیدهد. در نهایت، شاعر از دیگران میخواهد که توجه کنند او تنها در عشق، زندگی را مییابد و بدون آن همهچیز بیمعناست.
هوش مصنوعی: وقتی که درد و رنج عمیقام را در جامی از اشک و اندوه میریزم، این مشروب را نوشیدم تا به خاطر این درد به جستجوی آرامش بروم.
هوش مصنوعی: برای من تا وقتی که ساقی آن لعل زیبا را به من ساغر میدهد، نوشیدنی دیگری نخواهم نوشید.
هوش مصنوعی: اگر او همیشه با شراب خوش میگذرانید، اما من به او نیاز دارم تا لذتم را ببرم.
هوش مصنوعی: او لبانش را بوسید تا شراب غیر را با غیرت خود آمیخته کند.
هوش مصنوعی: ای عشق، در دل من جایی بیافرین و زندگی زیبایی را فراهم کن.
هوش مصنوعی: به دل خود گفتم که دلم را با خاطرهای از رستم پر کردهام، اما دل پاسخ داد که آیا روزی این غم و داغ از من دور خواهد شد؟
هوش مصنوعی: از آواز مرغی که روی بام است بشنو یاد و ذکر خدا را، ای دل، که در غفلت به سر میبری.
هوش مصنوعی: دیگر در دل و جانم کسی جز دوست نیست، پس بیهوده با من سخن مگوی و وقت را تلف نکن.
هوش مصنوعی: صدای عشق و دلتنگی تو، مرا از این خاک و دنیا جدا کرده است، مانند لاله و نی که از زمین سر بر آوردهاند.
هوش مصنوعی: اگر دیدی که به خاطر ظلم آن ترک، کسی در دلی آشفتگی دارد، به طور پنهانی از حیدر (علی) شکایت کن.
هوش مصنوعی: درویش به در بزن و بگو که خداوند در درگاهی است که هیچ چیز دیگری در برابر او وجود ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گل خندان خجل گردد بهاری
که تو رنگ از بهار و گل به آری
بسیم ومشک نازد جان ازیرا
که سیمین عارض و مشکین عذاری
نگار قندهاری قند لب نیست
[...]
پدید آورد آن را از هیولی
چهار ارکان بدین هر چار معنی
دیم یک عندلیب خوشنوائی
که مینالید وقت صبحگاهی
بشاخ گلبنی با گل همی گفت
که یارا بی وفایی بی وفائی
همای کلک تو مرغی است لاغر
که از منقار او شد ملک فربی
هر آنکس کو تو را بیند بپرسد
که این خورشید تابنده است یا نی
بسا کاخا که محمودش بنا کرد
که از رفعت همی با مه مرا کرد
نبینی زآن همه یک خشت بر پای
مدیح عنصری ماندهست بر جای
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.