گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

ز مویت سنبل بویا شکسته

ز رویت لاله حمرا شکسته

رخت کرده کساد گل بگلزار

قدت سرو سهی را پا شکسته

غلامان سر کوی تو غلمان

بهشتت جنت حورا شکسته

دلم بشکست چشم مستش و گفت

که مستی شیشه صهبا شکسته

که پیوست آن شکست طره با هم

بنام ایزد چه پا برجا شکسته

نکردت رخنه در دل از چه شیرین

اگر چه کوهکن پارا شکسته

باوج آسمان عشق جبریل

پر و بال جهان پیما شکسته

زسنگ انداز بام قلعه عشق

سر نه گنبد مینا شکسته

دل آشفته را میمانی ایزلف

که می آئی زسر تا پا شکسته

کلاهی دارم از خاک در دوست

که تاج قیصر و دارا شکسته

سپاه خصم را درویش این در

بی‌من همت مولا شکسته

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode