گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

ز مویت سنبل بویا شکسته

ز رویت لاله حمرا شکسته

رخت کرده کساد گل بگلزار

قدت سرو سهی را پا شکسته

غلامان سر کوی تو غلمان

بهشتت جنت حورا شکسته

دلم بشکست چشم مستش و گفت

که مستی شیشه صهبا شکسته

که پیوست آن شکست طره با هم

بنام ایزد چه پا برجا شکسته

نکردت رخنه در دل از چه شیرین

اگر چه کوهکن پارا شکسته

باوج آسمان عشق جبریل

پر و بال جهان پیما شکسته

زسنگ انداز بام قلعه عشق

سر نه گنبد مینا شکسته

دل آشفته را میمانی ایزلف

که می آئی زسر تا پا شکسته

کلاهی دارم از خاک در دوست

که تاج قیصر و دارا شکسته

سپاه خصم را درویش این در

بی‌من همت مولا شکسته

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
نظیری نیشابوری

دلی دارم ازو دل ها شکسته

دلی از هر صدای پا شکسته

تنی دارم ز طوفان حوادث

چو کشتی در ته دریا شکسته

ز رعنایان که بر آتش نهندم

[...]

کلیم

ز خجلت تا دل ما را شکسته

بود چون ساقی مینا شکسته

سزاوار جفایت هیچکس نیست

براهت خار قدر پا شکسته

زدستت باده ساقی مومیائی است

[...]

مشتاق اصفهانی

دلم را یار پیش ما شکسته

به پای گلبن این مینا شکسته

سرشکم قطره صاحب شکوهست

که صدره شوکت دریا شکسته

متاعی بهتر از جنس وفا نیست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه