مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۷۹
تو جام عشق را بستان و میرو
همان معشوق را میدان و میرو
شرابی باش بی خاشاکِ صورت
لطیف و صاف همچون جان و میرو
یکی دیدار او صد جان به ارزد
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۸۰
از این پستی به سوی آسمان شو
روانت شاد بادا خوش روان شو
ز شهر پرتب و لرزه بجستی
به شادی ساکن دارالامان شو
اگر شد نقش تن نقاش را باش
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۸۱
دل و جان را طربگاه و مقام او
شراب خم بیچون را قوام او
همه عالم دهان خشکند و تشنه
غذای جمله را داده تمام او
غذاها هم غذا جویند از وی
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۸۲
به پیشت نام جان گویم زهی رو
حدیث گلستان گویم زهی رو
تو این جا حاضر و شرمم نباشد
که از حسن بتان گویم زهی رو
بهار و صد بهار از تو خجل شد
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۸۳
به پیشت نام جان گویم زهی رو
حدیث گلستان گویم زهی رو
تو این جا حاضر و شرمم نباشد
که از حسن بتان گویم زهی رو
چو شاه بینشان عالم بیاراست
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۸۴
بیا ای رونق گلزار از این سو
از آن شکر یکی قنطار از این سو
یکی بوسه قضاگردان جانت
از آن دو لعل شکربار از این سو
از آن روزن فروکن سر چو مهتاب
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۸۵
چو بگشادم نظر از شیوه تو
بشد کارم چو زر از شیوه تو
توی خورشید و من چون میوه خام
به هر دم پختهتر از شیوه تو
چو زهره مینوازم چنگ عشرت
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۸۶
خداوندا چو تو صاحب قران کو
برابر با مکان تو مکان کو
زمان محتاج و مسکین تو باشد
تو را حاجت به دوران و زمان کو
کسی کو گفت دیدم شمس دین را
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۸۷
گران جانی مکن ای یار برگو
از آن زلف و از آن رخسار برگو
ز باغ جان دو سه گلدسته بربند
حکایتهای آن گلزار برگو
ز حسنش گفتنی بسیار داری
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۸۸
در این رقص و در این های و در این هو
میان ماست گردان میر مه رو
اگر چه روی میدزدد ز مردم
کجا پنهان شود آن روی نیکو
چو چشمت بست آن جادوی استاد
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۶۶
بگردان ساقی مه روی جام
رهایی ده مرا از ننگ و نام
گرفتارم به دامت ساقیا ز آنک
نهادستی به هر گامی تو دام
رها کن کاهلی دریاب ما را
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۳۷
هلا ساقی بیا ساغر مرا ده
زرم بستان می چون زر مرا ده
به حق آن که در سر دارم از تو
چو خم را وا کنی سر سر مرا ده
به دیگر کس مده آنچم نمودی
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۳۸
بیا دل بر دل پردرد من نه
بیا رخ بر رخان زرد من نه
توی خورشید وز تو گرم عالم
یکی تابش بر آه سرد من نه
چو مهره توست مهر جمله دلها
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۳۹
ایا گم گشتگان راه و بیراه
شما را باز میخواند شهنشاه
همیگوید شهنشه کان مایید
صلا ای شهره سرهنگان به درگاه
به درگاه خدای حی قیوم
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۴۰
چنین میزن دو دستک تا سحرگاه
که در رقص است آن دلدار و دلخواه
همیگو آنچ میدانم من و تو
ولی پنهان کنش در ذکر الله
فغان کردن ز شیر حق بیاموز
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۴۱
سماع آمد هلا ای یار برجه
مسابق باش و وقت کار برجه
هزاران بار خفتی همچو لنگر
مثال بادبان این بار برجه
بسی خفتی تو مست از سرگرانی
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۴۲
خدایا مطربان را انگبین ده
برای ضرب دست آهنین ده
چو دست و پای وقف عشق کردند
تو همشان دست و پای راستین ده
چو پر کردند گوش ما ز پیغام
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۴۳
ایا خورشید بر گردون سواره
به حیله کرده خود را چون ستاره
گهی باشی چو دل اندر میانه
گهی آیی نشینی بر کناره
گهی از دور دور استاده باشی
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۴۴
مبارک باد آمد ماه روزه
رهت خوش باد ای همراه روزه
شدم بر بام تا مه را ببینم
که بودم من به جان دلخواه روزه
نظر کردم کلاه از سر بیفتاد
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۴۵
چو بیگاه است و باران خانه خانه
صلای جمله یاران خانه خانه
چو جغدان چند این محروم بودن
به گرداگرد ویران خانه خانه
ایا اصحاب روشن دل شتابید
[...]