گنجور

 
مولانا

ایا خورشید بر گردون سواره

به حیله کرده خود را چون ستاره

گهی باشی چو دل اندر میانه

گهی آیی نشینی بر کناره

گهی از دور دور استاده باشی

که من مرد غریبم در نظاره

گهی چون چاره غم‌ها را بسوزی

گهی گویی که این غم را چه چاره

تو پاره می‌کنی و هم بدوزی

که دل آن به که باشد پاره پاره

گهی دل را بگریانم چو طفلان

مرا گویی بجنبان گاهواره

گهی بر گیریم چون دایگان تو

گهی بر من نشینی چون سواره

گهی پیری نمایی گاه دومو

زمانی کودک و گه شیرخواره

زبونم یا زبونم تو گرفتی

زهی عیار و چست و حیله باره

 
 
 
ناصرخسرو

بسی کردم گه و بیگه نظاره

ندیدم کار دنیا را کناره

نیابد چشم سر هرچند کوشی

همی زین نیلگون چادر گذاره

همی خوانند و می‌رانند ما را

[...]

باباطاهر

عزیزان موسم جوش بهاره

چمن پر سبزه صحرا لاله زاره

دمی فرصت غنیمت دان درین فصل

که دنیای دنی بی اعتباره

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از باباطاهر
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه