گنجور

 
مولانا

ایا گم گشتگان راه و بیراه

شما را باز می‌خواند شهنشاه

همی‌گوید شهنشه کان مایید

صلا ای شهره سرهنگان به درگاه

به درگاه خدای حی قیوم

دعا کردن نکو باشد سحرگاه

بپیوندید پیوند قدیمی

چو هی چفسیده بر دامان الله

چو یوسف با عزیز مصر باشید

برون آیید از زندان و از چاه

دلا بی‌گاه شد بازآ به خانه

که ترک آید شبانگه سوی خرگاه

صلا اکنون میان بسته‌ست ساقی

صلا کز مهر سرمست است دلخواه

به مغناطیس آید آخر آهن

به سوی کهربا آید یقین کاه

کنون درهای گردون برگشادند

که عاجز شد فلک از ناله و آه

بیا سجده کنان چون سایه‌ای دوست

که بر منبر برآمد امشب آن ماه

مثال صورتی پوشیده گرچه

منزه بود از امثال و اشباه

چو گنج جان به کنج خانه آمد

به گردش می‌تنیدم همچو جولاه

خمش کن تا که قلماشیت گویم

ولکن لا تطالبنی بمعناه

ولیک آن به که آن هم شیر گوید

کجا اشکار شیر و صید روباه

 
 
 
باباطاهر

کجا بی جای ته ای بر همه شاه

که مو آیم بدانجا از همه راه

همه جا جای ته مو کور باطن

غلط گفتم غلط استغفرالله

سوزنی سمرقندی

شه انجم به پیروزی شهنشاه

محول شد برین پیروزه خرگاه

ز برج ماهی لؤلؤ پشیزه

ببرج تیره مرجان چراگاه

ز تحویل شه انجم بتعجیل

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق

مراخود نیست عادت هجو گفتن

که کردستم طمع زین قوم کوتاه

معاذالله که من کس را کنم هجو

ز مدح گفته نیز استغفرالله

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه