فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲ - گفتار اندر ستایش محمد مصطفى علیه السلام
خدا از آفرینش آفریدش
ز پاکان و گزینان برگزیدش
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۳۰ - رفتن شاپور دیگر بار به طلب شیرین
شنیدم کهادهم ِ توسن کشیدش
چو عنقا کرد از اینجا ناپدیدش
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۳۶ - اندرز و سوگند دادن مهینبانو شیرین را
نیامد فرصتی با او پدیدش
که در بند توقف بد کلیدش
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۱۶ - در خواب دیدن خسرو پیغمبر اکرم را
چو شه گنجی که پنهان بود دیدش
همان با قفل هر گنجی کلیدش
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۹
چون دربسته است درج ناپدیدش
به یک بوسه توان کرد کلیدش
شکر دارد لبش هرگز نمیری
اگر یک ذره بتوانی چشیدش
ندید از خود سر یک موی بر جای
[...]
عطار » الهی نامه » بخش ششم » (۷) حکایت پسر ماه روی با درویش صاحب نظر
بتازید اسپ چون درویش دیدش
رسن در گردن از پی میدویدش
عطار » الهی نامه » بخش سیزدهم » (۱۶) حکایت پیغامبر و کنیزک حبشی
پیمبر بستد و گندم خریدش
برآورد و بدوش اندر کشیدش
عطار » اسرارنامه » بخش هفتم » بخش ۷ - الحکایه و التمثیل
یکی کناس دیگر چون بدیدش
نجاست پیشِ بینی آوریدش
عطار » اسرارنامه » بخش یازدهم » بخش ۱۳ - الحکایه و التمثیل
کژی مخلب و چنگل بدیدش
بدان تا چینه برچیند نچیدش
عطار » خسرونامه » بخش ۲ - در نعت سیدالمرسلین خاتم النبیین صلی اللّه علیه و آله و سلم
چو هفده موی شد در دین سپیدش
دو عالم سر بسر اندر امیدش
عطار » خسرونامه » بخش ۲۰ - پاسخ دادن هرمز دایه را
چودایه گفت این و گل شنیدش
چو بادی آتشی در سر دویدش
عطار » هیلاج نامه » بخش ۱۰ - در فنا و در یافتن بقای کل فرماید
بحکم شرع میباید بریدش
که تا پیدا نماید دید دیدش
عطار » هیلاج نامه » بخش ۱۱ - جواب منصور در خطاب حق سبحانه و تعالی
هزاران جان کنم قربان دیدش
بخاصه در سرگفت و شنیدش
عطار » هیلاج نامه » بخش ۴۱ - در نموداری سر توحید به هر نوع
بخواند و کرد خوداندر دمیدش
جوابی داد بیشک بایزیدش
عطار » هیلاج نامه » بخش ۵۹ - جواب دادن جنید شیخ کبیر را درنموداری منصور
حقیقت روز اول چون بدیدش
زمانی نزد او خوش آرمیدش
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۶ - در صفت معراج حضرت محمّد علیه الصّلوة و التسلیم فرماید
همه او بود غیری را ندیدش
از آن حالت زمانی آرمیدش
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۵۱ - در اثبات ذات و دل گوید
چو آدم در سوی جنّت رسیدش
نمود عین جنّت باز دیدش
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۲ - تمامی اشیا از یک نور واحدند (ادامه)
نموددوست شد تا دوست دیدش
یقین با اوست مر گفت و شنیدش
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۸۴ - رسیدن خضر خان بادلدانی، و با او چون بخت خویش با دولت جفت گشتن
چنان در قفل سیمین شد کلیدش
که شد تا پرهٔ دل ناپدیدش