عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۸) حکایت پیر عاشق با جوان گازر
بر آن کرسی نشست آن تازه برنا
ستاد آنجایگه آن پیر برپا
عطار » الهی نامه » بخش هفدهم » (۶) حکایت جهاز فاطمه رضی الله عنها
یکی کهنه حصیر از برگِ خرما
یکی مسواک و نعلینی مطرّا
عطار » الهی نامه » بخش هجدهم » (۱) حکایت بلُقیا و عفّان
چنان گردی روان بر روی دریا
که مرد تیز تگ بر روی صحرا
عطار » الهی نامه » بخش هجدهم » (۱) حکایت بلُقیا و عفّان
بآخر چون میان هفت دریا
بکام دل رسیدند آن دو شیدا
عطار » الهی نامه » بخش نوزدهم » (۱) حکایت آن حیوان که آن را هَلوع خوانند
چو خالی کرد حالی هفت صحرا
بیاشامد بیک دم هفت دریا
عطار » الهی نامه » روایت دیگر دیباچۀ الهینامه » ابیات برگزیدهٔ از روایت دوم دیباچۀ الهی نامه از روی نسخههای دیگر
تحیّر را نهایت نیست پیدا
که یابد باز یک سوزن ز دریا
عطار » بلبل نامه » بخش ۳ - فرستادن سلیمان(ع) باز را باحضار بلبل ومراعات او ازتشویش
نمیگردد دمی خالی ز غوغا
نمیبندد کمر در خدمت ما
عطار » بلبل نامه » بخش ۱۶ - حکایت هاروت و ماروت
عذاب ما هم اینجا ده که اینجا
نه دی باشد نه امروز و نه فردا
عطار » بلبل نامه » بخش ۱۸ - تمثیل آوردن بلبل منصور و اناالحق گفتن او را در حالت عشق
برآمد موجی از دریا به صحرا
صدف بگسست و گوهر شد بدریا
عطار » بلبل نامه » بخش ۲۰ - حکایت گربه و موش و باده
به مستی ژاژ خاییدم من اینجا
نگویم من دگر هرگز چنینها
عطار » بلبل نامه » بخش ۲۷ - مجادلهٔ بلبل با باز که از غرور و پندار کاری بر نیاید جز به خدمت پیر
نشانند بر سر دستت بعمدا
بیندازند چون خاکت به صحرا
عطار » اسرارنامه » بخش ششم » بخش ۱ - المقاله السادسه
الف هیچی ز اول آخرش لا
ز ابجد تا ضظغلا لا و سودا
عطار » اسرارنامه » بخش ششم » بخش ۳ - الحکایه و التمثیل
چو جسمت رفت جان را کن مصفا
برآی ازجان و گم شو در مسما
عطار » اسرارنامه » بخش ششم » بخش ۵ - الحکایه و التمثیل
چو پشت آینهست اجسام اینجا
شود چون روی آیینه مصفا
عطار » اسرارنامه » بخش ششم » بخش ۶ - الحکایه و التمثیل
اگر پیدا شود حوری بدنیا
شوند این خلق بیهش تا بعقبی
عطار » اسرارنامه » بخش ششم » بخش ۸ - الحکایه و التمثیل
چنان کان طفل را غواص دانا
بصد لطفش فرود آرد بدریا
عطار » اسرارنامه » بخش هشتم » بخش ۳ - الحکایه و التمثیل
ببین این شکل رنگارنگ زیبا
کز آن ماسوره میگردد هویدا
عطار » اسرارنامه » بخش نهم » بخش ۳ - الحکایه و التمثیل
برو برکش خوشی ناخن ز دنیا
دل و جان را منوّر کن به عقبی
عطار » اسرارنامه » بخش دهم » بخش ۲ - الحکایه و التمثیل
تو چون نرگس همه چشمی، نه بینا
چو سیسنبر همه گوشی، نه شَنْوا