شیخ محمود شبستری » کنز الحقایق » بخش ۲۶ - التعظیم لامر الله و الشفقه علی خلق الله
بدان تعظیمت افشای سلام است
یقین دان شفقتت بذل طعام است
سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۷۱ - غزل
مرا در جام خون دل مدام است
برون زین مِیْ بر اهل دل حرام است
عبید زاکانی » عشاقنامه » بخش ۱۷ - جواب گفتن معشوق بقاصد
دلت در عشقبازی ناتمام است
بهل تا میزند جوشی که خام است
خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۲ - استقبال از همام تبریزی
که میداند میِ شوق از چه جام است
به جز چشمت که او مست مدام است
شراب ار با تو نو شد دل حلال است
وگرنه این صفت بر وی حرام است
دلا بگذر ز خود کاندر ره عشق
[...]
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۱
هلال عید جستن کار عام است
هلال عید خاصان دور جام است
بیا ساقی که امشب توبه ما
ز می چون روزه فردا حرام است
برافراز آتشی دیگر ز باده
[...]
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۱۸ - وزیدن نسیم سحری بر زلیخا و نرگس خوابناکش را گشادن و از خیال شبانه غنچه وار خون به دل فرو خوردن و مهر بر لب نهادن
اگر شاهی تو را آخر چه نام است
وگر ماهی تو را منزل کدام است
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۲۱ - به خواب آمدن یوسف علیه السلام زلیخا را نوبت سیم و نام و مقام وی دانستن و به عقل و هوش باز آمدن
بگفتا گر بدین کارت تمام است
عزیز مصرم و مصرم مقام است
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۶۸ - نکاح بستن یوسف علیه السلام زلیخا را به فرمان خدای تعالی و زفاف کردن با وی
گهی گفتی که لطف دوست عام است
ز لطف دوست نومیدی حرام است
سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۷ - آغاز داستان
بگفتا بنده را شاپور نام است
غلام شاه را از جان غلام است
سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۱۳ - نمودن شاپور خود را به شیرین و روانه ساختن او را به طرف مداین
من آن نقشی که خورشیدش غلام است
به یک ماه ارکشم کاری تمام است
سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۱۹ - صفت مجلس خسرو و آگاه شدن مهین بانو از حال شیرین
ورا گلگون باد آهنگ نام است
که او را باد در تیزی غلام است
سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۴۳ - مناظره کردن خسرو با فرهاد
بگفتا در سرت سودای خام است
بگفتا غیر ازین بر من حرام است
سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۵۴ - پاسخ دادن خسرو شیرین را
اگر چه دل ز گفتارت به کام است
دلی را هم در آن دخلی تمام است
اهلی شیرازی » شمع و پروانه » بخش ۳۶ - بونهادن عنبر بر آتش و خبر یافتن از پروانه
اگر پرسی کجا او را مقام است
زمینی تیره از سرحد شام است
وحشی بافقی » ناظر و منظور » رفتن شاهزاده منظور به شکار و باز را بر کبک انداختن و شام فراق ناظر را به صبح وصال مبدل ساختن
تویی این یا پری آیا کدام است
بگو با من ترا آخر چه نام است
وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۲۱ - گفتار اندر گفت و شنید غلامان شیرین با فرهاد و بردن او را به نزد شیرین مه جبین
بگفت این کارفرما خود کدام است
که درهر نسبتی کارش تمام است
وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۲۵ - در بیان گرفتاری فرهاد به کمند عشق شیرین
بباید آزمودش تا کدام است
هوس یا عاشقی او را چه کام است
وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۳۴ - در رفتن شیرین به کوه بیستون و گفتگوی او با فرهاد و بیان مقامات محبت
چو گل را نکهت و خوبی تمام است
چه نقصانش که مغزی را زکام است
وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۳۷ - در نوشتن شیرین جواب خسرو را و عتاب کردن بدو در عشق و محبت با دیگران
هوس را در برش قدری تمام است
از آن خصمیش با هر نیکنام است
کلیم » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۱ - کتابه عمارت شاهنواز خان (از امرای شاه جهان)
ز دستش آنچه ناید انتقام است
که تیغ کینه اش عالم نیام است