×
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۴ - ایضا فی مدحه
که در تازی به میدان عدالت
برآمد بانک کوس استمالت
وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » مثنویات » از نامهٔ پرسوز و گدازی که شاعر شوریده دل به دلدار سفر کردهٔ خود نگاشته است
وطن سازیم در بزم وصالت
دل افروزیم از شمع جمالت
وحشی بافقی » ناظر و منظور » طلوع کردن اختر معانی از افق سپهر نکته دانی در تعریف شبی که اخترش طعنه بر نور بدر میزد و صحبتش طعنه بر شام قدر
به پیک روی آن شمع رسالت
فرو شد در زمین مهر از خجالت
وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۲۵ - در بیان گرفتاری فرهاد به کمند عشق شیرین
مباد ای اختر خوبی وبالت
طراز دلبری بادا جمالت
وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۳۸ - در بیان وصل و هجران نکویان و رفتن شیرین به تماشای بیستون
هنرهایی که بود آخر و بالت
سراسر نقص میدیدی کمالت
وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۳۹ - پاسخ دادن شیرین فرهاد را
ز هجرم داد عشق از گوشمالت
دهد می اینک از جام وصالت
وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۴۴ - امتحان کردن شیرین فرهاد را در عشق
نشاندم بر سر خوان وصالت
نپوشیدم ز چشم جان جمالت
نورعلیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » بخش دوم » شمارهٔ ۲۱
بدل عمریست می ورزم خیالت
بدین امید تا بینم جمالت
از این بیشم بدرد هجر مپسند
دوائی بخش آخر از وصالت
ز درد صاف دورانش چه پروا
[...]
یغمای جندقی » منشآت » بخش دوم » شمارهٔ ۸۵ - به نواب والا نگاشته
گرم بخشی نه کم آید کمالت
وگر سوزی نیفزاید جلالت
فایز » ترانههای فایز بر اساس نسخهای دیگر » دوبیتیها » شمارهٔ ۴۴
نه از دل می رود بیرون خیالت
نه از یادم رود یک دم وصالت
معاذالله رود از یاد فایز
رخ و زلف و لب و دندان و خالت
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۴۴۱ - بابالنون النبوه
ز تعریفست اعلی در جلالت
محقق خوانده است او را رسالت