قربان مبارک حضورت شوم، دو طغرا دستخط همایون که ثانی بارنامه آسمانی بود زیارت شد، نشره بازوی مفاخرت و کلاه گوشه مباهات ساختم. سپاس سلامت و سعادت ذات والا را چهر نیازم زمین سود افتاد، دعای دولت گفتم و فزایش جاه و مکانت و فیروزی و نصرت اشرف را از خدا طلبیدم. در کار مخدومی میرزا ابوالقاسم فرمایشی رفته بود.حکایت خالی از طرح گزاف و شرح خلاف این است، روزی دو پس از توجه والا بدان ساحت او را هم بسیج اندیش اقتفا و التزام رکاب دیدم و هم از تاب تب و آتش دل کوب آزمای پیچ و تاب، اندک اندک انباز بستر و بالش افتاد، و دمساز فریاد و نالش.
معلوم شد به رنج شکنج آویز آن درد مشهور که از جان نزدیکان دور باد گرفتار است. با فرط کناره جوئی و گریز و از همه کس پروا و پرهیز، رخت از کاخ و کوی شهر با شاخ و جوی شمران برد. کمابیش ماهی دو به دستوری دردشناسان به چینی و مانند آن درمان ساخت، درد را انجام کاستن شد و مرد را آغاز خاستن، دربای جنبش و ساز سفر بر کرد، و آماده خاکبوس فرگاه فلک درگاه گردید، همانا در معالجت نقصانی رفته بود، آثار زخم سخت تر از بار نخستین پدید افتاد، در کام و دهان نیز سرایت نمود. رسم مداوا تازه ساخت و از نو دو ماه یا بیشترک بستری زیست، با فقدان مکنت و ناسور تاب اوبار سودای استیفای حضور همی پخت. من بنده را بارها نیز که از کهن چاکران آن سرکار و پیوسته وسیلت ساز و حیلت باز سجده آستانم و باوی نیز دیرینه یار، به پرستاری خویش وسیلت ساز و حیلت باز سجده آستانم و باوی نیز دیرینه یار، به پرستاری خویش و انبازی راه از دگر یاران اختیار آورد چون تدبیرات ما بر تقدیرات بار خدا سابق بود، غلبات رنج و نهی اطبا و شوربختی من همچنان حایل گشت، و چهره های عبادت از زمین بوس آستان ارادت محروم آمد. باری رنج دویم نیز رخت برداشت و به جدی شایع کاراندیش تقرب شد، مزایای آلودگی مقاسات طلبکار مخارج مقرر فقدان تنخواه دفع الوقت عالیجاه میرزا گرگین خان و هر روزه نوید اسب و استردادن و مژده سیم و زر فرستادن و دیگر روز همه را در پای بردن و یکی را وفا نکردن، پخته های هوس را خامی رست و کوشش های طلب را ناتمامی و بی سرانجامی زاد.
تا اکنون که نیمه جمادی الثانای است ازین تاخیرات اضطراری و تقصیرات بی اختیاری به جان رسیده بی اعانت خان مزبور و نصرت دیگر یاران و فرط آلودگی و نقصان دربای سفر و شرط بی پولی و مرکوب کرایه و عیال بی ساز و سامان ودرد بقیت رنجوری و ذهول جان و تن به شمول عنایت و استیعاب عوارف خدام اجل اسعد اردشیری روحنافداه که پشتی حیات است و کشتی نجات توسل جسته، چاراسبه و ده مرده قرب ساز فرگاه همایون و بارجوی درگاه والاگشت، به صفای تصوف اولیا و سلامت اسلام انبیا سوگند، که نکته و حرفی املاق زبان بازی و اغراق زمانه سازی را در این نگارش و گزارش بار معاملت و راه مداخلت نیست.
هر که دانسته پشت بر آن حضرت که روی دولت باری است راه پوید و جز بر آن آستان که قبله راستین است و کعبه راستان بار جوید، علی العموم خاصه میرزا ابوالقاسم و رهی آلوده صد هزار علت خواهیم بود، و به استحقاق ریش سفید هفتاد و دو ملت، روشن روان اشرف والا صدق این معنی را گواه است، و اگر خدای نخواسته ذلتی از ما در وجود آید همان صفح خطا پوش و عفو گنه بخش حضرت عذرخواه، فرد:
گرم بخشی نه کم آید کمالت
وگر سوزی نیفزاید جلالت
صدور دستخط مبارک و احضار فرگاه والا فرق و شخص رهی را تاج دولت است و معراج سعادت. کمترین بنده خاکسار یغما.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.