عطار » هیلاج نامه » بخش ۴۹ - جواب دادن منصور مدعی را
حقیقت این بزرگ پاکباز است
ز معنی و ز صورت بینیاز است
عطار » هیلاج نامه » بخش ۵۰ - جواب دادن شیخ جنید شیخ کبیر را
اگر حق است حق در جمله راز است
حقیقت را همیشه چشمم باز است
عطار » هیلاج نامه » بخش ۵۱ - در عین العیان توحید گوید
مرا معنی در اینجا دید باز است
تنم در عشق در سوز وگداز است
عطار » هیلاج نامه » بخش ۶۶ - سخن گفتن شیخ کبیر با منصور از نموداری قصاص
بناز ما بسی جانها بناز است
نمود ما حقیقت در نیاز است
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۱ - بسم اللّه الرحمن الرحیم
اگر ماه است دائم در گداز است
گهی بدر و گهی در عین راز است
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۸۳ - در هاتف شب و آواز دادن و رهنمائی کردن مرد درویش را فرماید
ز نفست دائما جان در گداز است
ولیکن عشق اینجاکار ساز است
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۸۴ - در سؤال کردن مرید از حضرت شیخ که شیطان مرا زحمت میدهد و جواب دادن شیخ مرید را فرماید
ببین مه را که چون اندر گداز است
گهی اندر نشیب و گه فراز است
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۲ - تمامی اشیا از یک نور واحدند (ادامه)
اگر ماه است در شوقت گداز است
گهی در شیب و گاهی بر فراز است
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » خسرو و شیرین » بخش ۲۱ - خبر یافتن شیرین از عقد کردن خسرو شکر را و به صحرا رفتن و ملاقاتش با فرهاد
صنم گفت از من این پرسش نه ساز است
رها کن سر گذشت من دراز است
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » خسرو و شیرین » بخش ۳۴ - پاسخ خسرو به شیرین
هنوز اندر سرم صد گونه ناز است
هنوز افسانهٔ زلفم دراز است
شیخ محمود شبستری » کنز الحقایق » بخش ۶ - در تحقیق نماز
خشوع مومنان جان نماز است
از آن معنی که با او دوست راز است
شیخ محمود شبستری » کنز الحقایق » بخش ۶ - در تحقیق نماز
اگر چه افضل طاعت نماز است
فضیلت بیشتر اندر نیاز است
شیخ محمود شبستری » کنز الحقایق » بخش ۱۷ - در ذکر شیطان و لعنت کردن بر او
در لعنت بر او هرچند باز است
ولی اندر سرش بسیار ناز است
جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۲۰
سر معشوق بر بالین ناز است
سر عشّاق بر خاک نیاز است
عذارت خستگان را جان فروز است
جمالت بیدلان را دلنواز است
غمت افتادگان را دستگیر است
[...]
کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۹
مرا از چشم تو نازی نیاز است
به نازی کش مرا چندین چه ناز است
دلم بنواز یعنی سوز و بگداز
که دل مسکین غمت مسکین نواز است
رخت دارند و خط بیچارگان دوست
[...]
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۳۹ - داستان دختر بازغه نام از نسل عاد که به مال و جمال نظیر خود نداشت و غایبانه عاشق جمال یوسف شد و در آن آیینه جمال حقیقت دید و از مجاز به حقیقت رسید
کنون بر من در این راز باز است
که با تو عشق ورزیدن مجاز است
سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۱۵ - رسیدن خسرو به چشمه ماه و دیدن شیرین را در چشمه
که ای خوبان حدیث من دراز است
مع القصه به پرویزم نیاز است
سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۹۷ - گفتار در خاتمت کتاب
ببیند هر که او را دیده باز است
که سروش همچو طوبی سرفراز است
اهلی شیرازی » شمع و پروانه » بخش ۱۰ - آغاز داستان شمع و پروانه
نه تنها عاشقش در سوز و ساز است
که دلبر همچو عاشق در گداز است
وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۷ - گفتار در آرایش و نکویی سخن
نوایی کاندر این قانون راز است
ز مضراب زبانها بینیاز است