عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۴۶ - حکایت در وقت پیر گوید
بجز تو در درون خود نیابم
از آن در اندرون خود شتابم
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۴۷ - سؤال کردن در علم تفسیر فرماید رحمةاللّه
ببازی نیست اینجاگه کتابم
که همچون دیگران اندر حجابم
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۴۷ - سؤال کردن در علم تفسیر فرماید رحمةاللّه
همه وصلست اینجاگه کتابم
ز وصل جاودانی بی حجابم
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۴۷ - سؤال کردن در علم تفسیر فرماید رحمةاللّه
تمامت این زمان اینجا کتابم
چو رفت از پیش اینجاگه حجابم
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۶۶ - نیازمندی در حضرت بی نیازی که دماغ مختل بندگان را از گلشن یحبهم و یحبونه بوی بخشیده
چنان کن خانهٔ طینت خرابم
که از هر سو در آید آفتابم
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۶۶ - نیازمندی در حضرت بی نیازی که دماغ مختل بندگان را از گلشن یحبهم و یحبونه بوی بخشیده
پس از خوابی که بیداری نیابم
چو بیداری دهی فردا ز خوابم
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » خسرو و شیرین » بخش ۳۴ - پاسخ خسرو به شیرین
وگر نه من به حسن آن آفتابم
که نتواند فلک دیدن به خوابم
جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۲۵
من دلخسته در عشقت خرابم
ببرده آتش عشق تو آبم
گرم چون چشم مستت مست خواهی
بده جانا از آن لعلت شرابم
به چشم ساحر و زلف پرآشوب
[...]
شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۵
ز چشم مست ساقی من خرابم
نه آخر بیخود از جام شرابم
از آن ساعت که دیدم جام رویش
چو مویش روز و شب در پیچ و تابم
ندارم هیچ آرامی و خوابی
[...]
قاسم انوار » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۸ - بیان واقعه دیدن امیر تیمور
من اندر ملک معنی آفتابم
ز منبع دیگران اندر حجابم
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۵ - تخصیص مناجات به ناظم بی دستیاری مشارک و مساهم
وگر باشد ز عصیان صد کتابم
توانی شستن از چشم پرآبم
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۱۸ - وزیدن نسیم سحری بر زلیخا و نرگس خوابناکش را گشادن و از خیال شبانه غنچه وار خون به دل فرو خوردن و مهر بر لب نهادن
خیالت دیدم و بربود خوابم
گشاد از دیده و دل خون نابم
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۲۶ - دیدن زلیخا عزیز مصر را از شکاف خیمه و فریاد برداشتن که این نه آن کس است که من در خواب دیده ام و سالها محنت محبتش کشیده ام
نماید ناگهان از دور آبم
فتان خیزان به سوی آن شتابم
سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۳۹ - رفتن شاپور پیش شیرین و عتاب کردن شیرین به او
چو عیسی همنشین آفتابم
که دل بگرفت ازین دیر خرابم
اهلی شیرازی » شمع و پروانه » بخش ۱۵ - جواب دادن پروانه
من آن مستم که گر سازی کبابم
بسوزم جان وز آتش رو نتابم
وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۲۷ - در جواب گفتگوی شیرین و قبول نمودن فرهاد کندن کوه بیستون را به جهت عمارت
خیالت برده از دل صبر و تابم
نگاهت کرده سرمست و خرابم
وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۲۸ - در صفت مرغزاری که شیرین در آنجا آسایش نموده و گفتگوی او با دایه در ستایش حسن خویش
ز بیتابی ببین در پیچ و تابم
فشان بر آتش دل از میآبم
وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۴۱ - غزل خواندن فرهاد
خمار هجر دارم ده شرابم
که از بهر شراب تو کبابم