حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۸۸
علاج عاشق مسکین حبیب میداند
که داروی دل غمگین طبیب میداند
غریب نیست اگر حال ما نمیدانی
که حال زار غریبان غریب میداند
غمی که میکشم از درد دوست میدانم
[...]
حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۹۳
نظر کنید که آن شهسوار میگذرد
قرار جان من بیقرار میگذرد
اگر نه قصد هلاک منش بود در دل
چنین کرشمهکنان بر چه کار میگذرد؟
دریغ صید نزارم از آن به زاری زار
[...]
حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۹۴
اگر طریقه تو جمله ناز خواهد بود
وظیفه من شیدا نیاز خواهد بود
مرا چه دیده بروی تو باز شد در دل
بغیرت از سر غیرت فراز خواهد بود
چراغ مجلس هر کس مشو وگرنه چو شمع
[...]
حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۹۸
سلام من سوی آن شاه سرفراز برید
پیام من بر آن ماه دلنواز برید
بنازنین جهانی نیازمندی ما
از این شکسته مهجور پر نیاز برید
ببارگاه سلاطین پناه معشوقی
[...]
حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۰۴
بر آستان خرابات عشق مستانند
که نقد هر دو جهان را بهیچ نستانند
براق همت عالی بتازیانه شوق
در آن فضا که بجز دوست نیست میرانند
ز هر چه هست بکلی دو دیده بردوزند
[...]
حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۰۵
صباح عید ز بهر صبوح برخیزند
بر آتش دل ما آب زندگی ریزند
به حال گوشهنشینان به غمزه پردازند
هزار فتنه به هر گوشهای برانگیزند
نفس نفس چو مسیحا ز لب شفا بخشند
[...]
حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۰۶
ز شست عشق چو تیر بلا روان کردند
نخست جان من خسته را نشان کردند
کسی که زد قدمی در ره وفاداری
بهر جفا و بهر جورش امتحان کردند
مس وجود دهی کیمیای عشق بری
[...]
حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۰۸
دلا بنال که یاران نازنین رفتند
بغم نشین که رفیقان بیقرین رفتند
باهل دهر میامیز و گوشه ای بنشین
که همدمان وفاپیشه گزین رفتند
دل شکسته ما را بر آتش افکندند
[...]
حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۰۹
امیر قافله کوس رحیل زد ای یار
چرا ز خواب بطالت نمیشوی بیدار
میان بادیه تو خفته ای و از هر سو
برای غارت عمر تو قاصدان در کار
دلا نگر که رفیقان همنفس رفتند
[...]
حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۱۰
زهی بوعده وصل تو جان ما مسرور
بیا که چشم بد از تو همیشه بادا دور
چگونه دیده بدوزم ز منظرت که ندید
نظر نظیر تو در کائنات یک منظور
کسی که طلعت حسن عذار عذرا دید
[...]
حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۱۱
ترا ز حال من زار مبتلا چه خبر
که شاه را ز غم و درد هر گدا چه خبر
تو نازنین جهانی و ناز پرورده
ترا ز سوز درون و نیاز ما چه خبر
چو دل ز مهر نگاری نهشته ای ایمه
[...]
حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۱۵
اگر طریقه آن دلرباست عشوه و ناز
وظیفه من آشفته نیست غیر نیاز
منم چو شمع و غم عشق دوست چون آتش
مرا نصیبه از آن آتش است سوز و گداز
گهی ز فکر دهانش مراست عیشی تنگ
[...]
حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۱۶
بیار ساقی گلرخ شراب ناب امروز
که همچو نرگس مستت شوم خراب امروز
بیا که حاصل عمرم زمان صحبت تست
بسان عمر برفتن مکن شتاب امروز
مرا که کعبه سر کوی تست ممکن نیست
[...]
حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۲۱
اگر تو محرم عشقی مگوی اسرارش
چو جان خویش ز خلق جهان نگهدارش
ز سر عشق خبر دار نیست هر عاشق
حدیث عشق ز منصور پرس و از دارش
چو لاله تا ز غمش داغ بر جگر دارم
[...]
حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۲۲
دلی که عشق حقیقی کند سرافرازش
سزد که باز نگوید به هیچکس رازش
دلا دو دیده بدوز و بغیر شه منگر
اگر ز غیرت او واقفی و از نازش
اگر سواره عشقی و طالب معراج
[...]
حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۲۶
سحر ز هاتف غیبم رسید مژده به گوش
اگر تو طالب یاری به جان و دل بخروش
مگوی راز بهر کس چو دیک منمائی
دهان بسته برآور چو خم صهبا جوش
بخواب دیده که از دوست گشته ای مهجور
[...]
حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۳۵
ز حد گذشت فراق تو ای فرشته خصال
بیا و تشنه دلان را بده زلال وصال
ز من بریدی و رفتی ولیک پیوسته
خیال روی تو میگرددم بگرد خیال
اگر نه از سر کوی تو میکند گذری
[...]
حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۴۳
منم که با تو زمانی وصال میبینم
به جای وصل همانا خیال میبینم
بر آستان که بهشتم بهشت را تا من
بر آستان تو خود را مجال میبینم
تویی به لطف درآمیخته به من یا من
[...]
حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۵۰
دو دیده بر سر راه امید میدارم
که کی بود که رسد قاصدی ز دلدارم
کراست زهره که آرد ز یار من خبری
و یا ز من ببرد خدمتی سوی یارم
چگونه نامه نویسم بخدمت تو که من
[...]
حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۵۱
چو قدر دلبر و آداب عشق ما دانیم
بیا که روی تو بینیم و جان برافشانیم
جمال صورت جان بر در تو تا دیدیم
در آن کمال که صورت نگاشت حیرانیم
ورای حسن ترا دلفریبی و ناز است
[...]