گنجور

 
حسین خوارزمی

دلی که عشق حقیقی کند سرافرازش

سزد که باز نگوید به هیچکس رازش

دلا دو دیده بدوز و بغیر شه منگر

اگر ز غیرت او واقفی و از نازش

اگر سواره عشقی و طالب معراج

براق برق روش یافتی همی تازش

مدار در قفس فرشی آنچنان مرغی

که برتر است ز عرش مجید پروازش

چو عشق ساقی مجلس شود کدام خرد

شود خلاص ز صهبای عقل پروازش

رسید دوش بگوشم بعالم معنی

که هر چه بند طریق تو شد براندازش

حسین حال دل خود بکس نگفت ولیک

سرشک لعل و رخ زرد گشت غمازش