سحر ز هاتف غیبم رسید مژده به گوش
اگر تو طالب یاری به جان و دل بخروش
مگوی راز بهر کس چو دیک منمائی
دهان بسته برآور چو خم صهبا جوش
بخواب دیده که از دوست گشته ای مهجور
بمال چشم که چشم است مرترا روپوش
خوش آندمی که ز خواب گران چو برخیزی
نگار خویش تو بینی گرفته در آغوش
بیار ساقی گلرخ شراب دوشینه
که باز مست بدوشم کشید چون شب دوش
عقله گشت مرا عقل ساقیا برخیز
عقال عقل بدران بداروی بیهوش
از آن شراب بیاور که روح قدسی را
نسیم جرعه آن میکند چو من مدهوش
بیا حریف خرابات عشق و زین ساقی
بجز شراب خدائی خویشتن مفروش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به نوعی دعوت به عشق و وابستگی به الهام معنوی است. شاعر در ابتدا به مژدهای که از عالم غیب شنیده اشاره میکند و از مخاطب درخواست میکند که با جان و دل به عشق بپردازد. او از راز و رمز عشق سخن میگوید و به اهمیت نگاه به زیباییهای زندگی تأکید میکند. شاعر همچنین به خوشی و سرمستی ناشی از عشق و شراب اشاره میکند و از ساقی میخواهد که شرابی سرشار از محبت و نشئگی بیاورد. در نهایت، او تأکید میکند که جز عشق الهی چیزی را نباید فروخت، و باید به خوشیهای دنیوی و عرفانی عشق ورزید.
هوش مصنوعی: در صبحگاهی، صدایی از عالم غیب به من پیامی خوش داد. اگر تو به دنبال کمک هستی، با تمام وجود از دل و جانت فریاد بزن.
هوش مصنوعی: رازهایت را به کسی نگو، زیرا من هم مانند تو در دل درد و عظمت دارم. هنگامی که زمانش برسد، مانند خمرهای که پر از شراب است، خود را نمایان میکنم.
هوش مصنوعی: چشمانت را ببند و خواب را تجربه کن، زیرا دوستی که به خاطر آن دوری کردهای، در دل تو حضور دارد. چشمها را نوازش کن، چرا که این چشمها هستند که دریچهای به احساسات و رازهای تو به حساب میآیند.
هوش مصنوعی: خوشا حالتی که وقتی از خواب عمیق و سنگین بیدار میشوی، محبوب خود را در آغوش داشته باشی و او را ببینی.
هوش مصنوعی: ای ساقی، مینوشی را بیاور، همانند دیشب که مستی مرا در بر گرفت، مانند شب گذشته.
هوش مصنوعی: عقل من در حال خاموشی است، ای ساقی، بلند شو و مرا بیدار کن. بند عقل را بگسِل و از این حالت بیهوشی بیرونم آور.
هوش مصنوعی: این شعر به درخواست نوشیدن شرابی اشاره دارد که به واسطه آن، روح و جان انسان به آرامش و سرخوشی میرسد. شاعر حس میکند که این شراب قدرتی دارد که او را مدهوش و خوشحال میکند. به عبارت دیگر، شاعر میخواهد از شرابی بنوشد که سبب نزدیکی به معنویات و احساس سرخوشی گردد.
هوش مصنوعی: بیا همراه ما به میکده عشق بیاییم و از این ساقی جز شراب الهی، چیزی دیگر را به فروش نگذاریم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
وزیر شاه بدیدار پهلوان برغوش
گرفت و داد بپیمان دوستی دل و هوش
بموسم گل و بلبل زجام و بلبله کرد
شراب گلگون از دست گلعذاران نوش
همه سعادت دستور شاه سعدالملک
[...]
ز دست مدعیان یک زمانکی شبِ دوش
شرابکی دو سه در خدمتت نکردم نوش
به روزگار شبی دیگر اتفاق افتد
که پای بوس تو حاصل کنیم و دست آغوش
بر آتش جگرم ریز یک دم آب وصال
[...]
دو هفتهٔ دگر از بوی باد مشک فروش
شود چو باغ بهشت این زمین دیبا پوش
درخت غنچه کند، غنچه پیرهن بدرد
به وقت صبح چو مرغان برآورند خروش
شود چو روی فلک پرستاره روی زمین
[...]
چو جام لعل تو نوشم کجا بماند هوش
چو مست چشم تو گردم مرا که دارد گوش
منم غلام تو ور زانک از من آزادی
مرا بکوزه کشان شرابخانه فروش
ببوی آنک زخمخانه کوزه ئی یابم
[...]
چه گفت با تو شنیدی رباب و عود به گوش
ز کس مترس و به بانگ بلند باده بنوش
سروش عاطفت از نو نوید رحمت داد
معاشران همه دادند بوسه بر سر و روش
به خواب شیخ حرم دید دوش مستی را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.