گنجور

 
حسین خوارزمی

سحر ز هاتف غیبم رسید مژده به گوش

اگر تو طالب یاری به جان و دل بخروش

مگوی راز بهر کس چو دیک منمائی

دهان بسته برآور چو خم صهبا جوش

بخواب دیده که از دوست گشته ای مهجور

بمال چشم که چشم است مرترا روپوش

خوش آندمی که ز خواب گران چو برخیزی

نگار خویش تو بینی گرفته در آغوش

بیار ساقی گلرخ شراب دوشینه

که باز مست بدوشم کشید چون شب دوش

عقله گشت مرا عقل ساقیا برخیز

عقال عقل بدران بداروی بیهوش

از آن شراب بیاور که روح قدسی را

نسیم جرعه آن میکند چو من مدهوش

بیا حریف خرابات عشق و زین ساقی

بجز شراب خدائی خویشتن مفروش

 
 
 
سوزنی سمرقندی

وزیر شاه بدیدار پهلوان برغوش

گرفت و داد بپیمان دوستی دل و هوش

بموسم گل و بلبل زجام و بلبله کرد

شراب گلگون از دست گلعذاران نوش

همه سعادت دستور شاه سعدالملک

[...]

حکیم نزاری

ز دست مدعیان یک زمانکی شبِ دوش

شرابکی دو سه در خدمتت نکردم نوش

به روزگار شبی دیگر اتفاق افتد

که پای بوس تو حاصل کنیم و دست آغوش

بر آتش جگرم ریز یک دم آب وصال

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از حکیم نزاری
اوحدی

دو هفتهٔ دگر از بوی باد مشک فروش

شود چو باغ بهشت این زمین دیبا پوش

درخت غنچه کند، غنچه پیرهن بدرد

به وقت صبح چو مرغان برآورند خروش

شود چو روی فلک پرستاره روی زمین

[...]

خواجوی کرمانی

چو جام لعل تو نوشم کجا بماند هوش

چو مست چشم تو گردم مرا که دارد گوش

منم غلام تو ور زانک از من آزادی

مرا بکوزه کشان شرابخانه فروش

ببوی آنک زخمخانه کوزه ئی یابم

[...]

کمال خجندی

چه گفت با تو شنیدی رباب و عود به گوش

ز کس مترس و به بانگ بلند باده بنوش

سروش عاطفت از نو نوید رحمت داد

معاشران همه دادند بوسه بر سر و روش

به خواب شیخ حرم دید دوش مستی را

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از کمال خجندی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه