گنجور

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۷

 

دلا بسوز که سوزِ تو کارها بِکُنَد

نیازِ نیمْ شبی دفعِ صد بلا بِکُنَد

عِتابِ یارِ پری چهره عاشقانه بکش

که یک کرشمه تلافیِّ صد جفا بکند

ز مُلک تا ملکوتش حجاب بردارند

[...]

حافظ
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۷

 

چو ترک سرکش من پای در رکاب کند

کرشمه بر مه و جولان بر آفتاب کند

فراز خانه زین جا نکرده گرم هنوز

هزار خانه صبر و خرد خراب کند

چگونه لذت تیغش چشم که در دم قتل

[...]

جامی
 

امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۳ - تتبع خواجه

 

گلی که شرح غمم پیش او صبا بکند

خوشست یک بیکش گر چو من ادا بکند

ز غمزه تو نیاید طریق دلجویی

جز اینکه قصد دل زار مبتلا بکند

به تندخویی آن مست بین که زاید تیغ

[...]

امیرعلیشیر نوایی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۷ - در مدح نظام الدین احمد صاعدی

 

سفیده دم که صبا بوی مشگ ناب کند

شمیم گل دل ریش مرا خراب کند

چگونه دل نکشد سوی گلستان امروز

که غنچه خمیه زند سنبلش طناب کند

بباغ فاخته کوکو زند همی یعنی

[...]

اهلی شیرازی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۰

 

چو ترک من هوس مجلس شراب کند

هزار عاشق دل خسته را کباب کند

خراب چون نشوم از کرشمهای کسی

که در کرشمه اول جهان خراب کند؟

شدم ز حسرت او در نقاب خاک و هنوز

[...]

هلالی جغتایی
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۳

 

گرم ز لطف سیه روز خود خطاب کند

سیاه روزی من کار آفتاب کند

در آب و خاکم نسرشته اند بیمهری

ز رحم آتش من گریه بر کباب کند

رود بسوی کمر طره ات بسر هر دم

[...]

کلیم
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰۵

 

چو می فروش به مینا شراب ناب کند

اشاره ای ز تنک ظرفی شراب کند

بهار رفت، چه شد جام می که می خواهد

شراب از پی گل، پای در رکاب کند

هلاک مشرب صیاد دام بر دوشم

[...]

سلیم تهرانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۲۶

 

دلی که آتش روی تواش کباب کند

ز اشک شادی خودمستی شراب کند

فغان که باده مردافکنی نمی یابم

که چشم شوخ تو بیرحم را به خواب کند

تو چون در آیینه بینی عجب تماشایی است

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۲۷

 

چو در پیاله رنجش می عتاب کند

پیاله روترش از تلخی شراب کند

نسیم بی ادب امروز تند می آید

مباد رخنه در آن غنچه نقاب کند

رخش ز باده فروزان شدآفتاب کجاست

[...]

صائب تبریزی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۱

 

گر آتش تو چو شمع استخوانم آب کند

عجب که رشتة عمر مرا به تاب کند

همیشه جوهر تیغ تو همچو مرغابی

برای صید دلم دانه‌ای در آب کند

به حیله چشم تو خود را به خواب می‌دارد

[...]

فیاض لاهیجی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۴

 

ز بس نگار من از خویش هم حجاب کند

نظر در آینه مشکل که بی نقاب کند!

تراست چهره به کیفیتی که می ترسم

که باده رنگ ترا آب در شراب کند!

چگونه تاب نظر بازی نگاه آرد

[...]

واعظ قزوینی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۴

 

چو تیغ در کمر آن رشک آفتاب کند

دلم چو ذره تپد خونم اضطراب کند

رخ تو آئینه را دیده پر آب کند

قدت به جلوه زمین را در اضطراب کند

چرا به کشتن عشاق سعی می سازی

[...]

سیدای نسفی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۵۰۳

 

اگر نه بخت من او دایم از چه خواب کند

وگرنه جان من از چیست اضطراب کند

مدام می کشد آن چشم مست زآن لب لعل

بلی چو ترک شود مست میل خواب کند

مگر زپرسش روزحساب غافل شد

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۵

 

مگر خدا ز رقیبان تو را جدا بکند

عجب خیال خوشی کرده‌ام، خدا بکند

سزای مردم بیگانه را دهم روزی

که روزگار تو را با من آشنا بکند

خبر نمی‌شوی از سوز ما مگر وقتی

[...]

فروغی بسطامی
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ دوم در ذکر فضلا و محقّقین حکما » بخش ۲۲ - حافظ شیرازی قُدِّسَ سِرُّه

 

ز ملک تا ملکوتش حجاب برگیرند

کسی که خدمت جام جهان نما بکند

طبیب عشق مسیحا دم است و مشفق، لیک

چو درد در تو نبیند که را دوا بکند

رضاقلی خان هدایت
 

صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۱۹ - نازل شدن ملک حضور فخر کائنات

 

برای آنکه به امر نبی شتاب کند

اراده کرد که آن شاه را جواب کند

صامت بروجردی
 

ایرج میرزا » قصیده‌ها » شمارهٔ ۱۰ - انتقاد از حجاب

 

نقاب دارد و دل را به جلوه آب کند

نعوذباللّه اگر جلوه بی نقاب کند

فقیه شهر به رفعِ حجاب مایل نیست

چرا که هر چه کند حیله در حجاب کند

چو نیست ظاهرِ قرآن به وِفقِ خواهشِ او

[...]

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » قطعه‌ها » شمارهٔ ۳۸ - بهشت و دوزخ

 

رسول دید که جمعی گسسته افسارند

به چاره خواست کِشان رِبقَه در رِقاب کند

بهشت و دوزخی آراست بهر بیم و اُمید

که دعوتِ همه بر مِنهَج صواب کند

من از جحیم نترسم از آن که بار خدای

[...]

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » قطعه‌ها » شمارهٔ ۳۹ - اشک شیخ

 

نَعوذُ بِاللَّه از آن قطره‌های دیدهٔ شیخ

چه خانه‌ها که از این آبِ کم خراب کند

شنیده‌ام که به دریای هند جانوری است

که کسب روزی با چشم اشک یاب کند

به ساحل آید و بی‌حس به روی خاک افتد

[...]

ایرج میرزا
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۰

 

چو مهربان مَهِ من جلوه بی‌نقاب کند

ز غم ستاره‌فشان چشم آفتاب کند

طریقِ بنده‌نوازی ببین که خواجهٔ من

مرا به عیبِ هنر داشتن جواب کند

در این طلوعِ سعادت که روز بیداری‌ست

[...]

فرخی یزدی
 
 
sunny dark_mode