گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

اگر نه بخت من او دایم از چه خواب کند

وگرنه جان من از چیست اضطراب کند

مدام می کشد آن چشم مست زآن لب لعل

بلی چو ترک شود مست میل خواب کند

مگر زپرسش روزحساب غافل شد

نگاه او که بدل ظلم بیحساب کند

کمال رحم و مروت بود که صیادی

بقتل بسمل در خون طپان شتاب کند

چه کرد گفتیم آن زلف با رخ جانان

هر آنچه با رخ خورشید و مه سحاب کند

دهان تست اگر انگبین و کان شکر

چرا بپاسخ تلخم همی جواب کند

کند بآینه ی رویت آه مشتاقان

همان که ابر سیه رو بآفتاب کند

سگان خیل خود آنگه که یار بشمارد

مرا امید کز آنجمله انتخاب کند

مدام طوق بگردن فکنده آشفته

که خویش را سگ درگاه بوتراب کند

در جهان برخم بسته اند آشفته

مگر که دست خداوند فتح باب کند

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
حافظ

دلا بسوز که سوزِ تو کارها بِکُنَد

نیازِ نیمْ‌شبی دفعِ صد بلا بِکُنَد

عِتابِ یارِ پری‌چهره عاشقانه بکَش

که یک کرشمه تلافیِّ صد جفا بکُند

ز مُلک تا ملکوتش حجاب بردارند

[...]

جامی

چو ترک سرکش من پای در رکاب کند

کرشمه بر مه و جولان بر آفتاب کند

فراز خانه زین جا نکرده گرم هنوز

هزار خانه صبر و خرد خراب کند

چگونه لذت تیغش چشم که در دم قتل

[...]

امیرعلیشیر نوایی

گلی که شرح غمم پیش او صبا بکند

خوشست یک بیکش گر چو من ادا بکند

ز غمزه تو نیاید طریق دلجویی

جز اینکه قصد دل زار مبتلا بکند

به تندخویی آن مست بین که زاید تیغ

[...]

اهلی شیرازی

سفیده دم که صبا بوی مشگ ناب کند

شمیم گل دل ریش مرا خراب کند

چگونه دل نکشد سوی گلستان امروز

که غنچه خمیه زند سنبلش طناب کند

بباغ فاخته کوکو زند همی یعنی

[...]

هلالی جغتایی

چو ترک من هوس مجلس شراب کند

هزار عاشق دل خسته را کباب کند

خراب چون نشوم از کرشمهای کسی

که در کرشمه اول جهان خراب کند؟

شدم ز حسرت او در نقاب خاک و هنوز

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه