گنجور

 
ایرج میرزا

رسول دید که جمعی گسسته افسارند

به چاره خواست کِشان رِبقَه در رِقاب کند

بهشت و دوزخی آراست بهر بیم و اُمید

که دعوتِ همه بر مِنهَج صواب کند

من از جحیم نترسم از آن که بار خدای

نه مطبخی است که در آتشم کباب کند

ز مار و عقرب و آتش گزنده تر دارد

خدای خواهد اگر بنده را عذاب کند

جحیم قهر الهی است کاندر این عالم

ترا به خوی بد و فعل بد عقاب کند

به قدر وسعت فکر تو آن یگانه حکیم

سخن ز دوزخ و فردوس در کتاب کند

برای ذوق تو شهوت پرست عبدالبطن

حدیث میوه و حوریّه و شراب کند

از آن نماز که خود هیچ از آن نمی فهمی

خدا چه فایده و بهره اکتساب کند

تفاخُری نبود مر خدایِ عالَم را

که چون تو ابلهی او را خدا حساب کند