گنجور

 
فیاض لاهیجی

گریة خونین نداند هر که چشمی تر کمند

بایدت خون خورد تا اشک تو رنگی بر کند

کی نهد لب بر لب ما از غرور حسن و ناز

آنکه بهر بوسه‌ای خون در دل ساغر کند

کوثرم خونابه شد بی‌او ولی در کام من

قطرة خونابه را یاد لبش کوثر کند

طفل شوخ من کش از لب شیرة جان می‌چکد

فرصتش بادا که نی در ناخن شکر کند

وادی دل پر خطرناک است کو فیّاض کو

نقش پای شیر دل مردی که این ره سر کند