گنجور

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۳۲

 

نمی توان بجفا قطع دوستداری ما

که از جفای تو بیشست با تو یاری ما

بسی چو ابر بهاران گریستیم و هنوز

گلی نرست ز باغ امیدواری ما

بچشم چون تو عزیزی شدیم خوار ولی

[...]

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۴۶

 

در آفتاب رخش آب باده تاب انداخت

چه آب بود که آتش در آفتاب انداخت؟

هنوز جلوه آن گنج حسن پنهان بود

که عشق فتنه درین عالم خراب انداخت

قضا نگر که: چو پیمانه ساخت از گل من

[...]

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۵۲

 

ز باغ عمر عجب سرو قامتی برخاست

بگو که: در همه عالم قیامتی برخاست

سمند عشق بهر منزلی، که جولان کرد

غبار فتنه ز گرد ملامتی برخاست

مقیم کوی تو چون در حریم کعبه نشست

[...]

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۵۹

 

دلم بسینه سوزان مشوش افتادست

دل از کجا؟ که درین خانه آتش افتادست

خوشیم با غم عشقت، که وقت او خوش باد!

چه خوش غمیست! که ما را باو خوش افتادست

صفای باده و رخسار ساده هوشم برد

[...]

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۶۳

 

مرا ز عشق تو صد گونه محنت و المست

هزار محنت و با محنتی هزار غمست

اگر چه با من مسکین بسی جفا کردی

زیاده ساز جفا را، که این هنوز کمست

تویی حیات من و من ز فرقتت بیمار

[...]

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۶۷

 

بهر که قصه دل گفته ام دلش خونست

توهم مپرس ز من، تا نگویمت چونست

منم، که درد من از هیچ بیدلی کم نیست

تویی، که ناز تو از هر چه گویم افزونست

مگو که: خواب اجل بست چشم مردم را

[...]

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۷۶

 

کدام جلوه، که در سر و سرفراز تو نیست؟

کدام فتنه، که در جلوه های ناز تو نیست؟

مکن بخاک درش، ای رقیب، عرض نیاز

که نازنین مرا حاجت نیاز تو نیست

دلا، بشام فراق از بلای حشر مپرس

[...]

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۸۹

 

مرا بباده، نه باغ و بهار شد باعث

بهار و باغ چه باشد؟ که یار شد باعث

رسیده بود گل، آن سرو هم بباغ آمد

بیار می، که یکی صد هزار شد باعث

نبود ناله مرغ چمن ز جلوه گل

[...]

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۹۱

 

بدین هوس که: دمی سر نهم بپای قدح

هزار بار فزون خوانده ام دعای قدح

منم، که وقف خرابات کرده ام سر و زر

زر از برای شراب و سر از برای قدح

بزیر خون من و خون بها شراب بیار

[...]

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۹۳

 

خوشا کسی که درین عالم خراب آباد

اساس ظلم فگند و بنای داد نهاد

بیا، بیا، که از آن رفتگان بیاد آریم

که رفته اند و ازیشان کسی نیارد یاد

مکن اقامت و بنیاد خانمان مفگن

[...]

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۹۵

 

بیا، بیا، که دل و جان من فدای تو باد

سری که بر تن من هست خاک پای تو باد

دلم بمهر تو صد پاره باد و هر پاره

هزار ذره و هر ذره در هوای تو باد

ز خانه تا بدر آیی و پا نهی بسرم

[...]

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۹۹

 

ترا گهی که نظر بر من خراب افتد

دلم ز بسکه تپد در من اضطراب افتد

دلم بیاد لبت هر زمان شود بیخود

علی الخصوص زمانی که در شراب افتد

تو چون شراب خوری با رقیب خنده زنان

[...]

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۶

 

نمی توان بتو شرح بلای هجران کرد

فتاده ام ببلایی، که شرح نتوان کرد

ز روزگار مرا خود همیشه دردی بود

غم تو آمد و آن را هزار چندان کرد

بلای هجر تو مشکل بود، خوش آن بیدل

[...]

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۸

 

بناز می رود و سوی کس نمی نگرد

هزار آه کشم، یک نفس نمی نگرد

گهی بپس روم و گه سر رهش گیرم

ولی چه فایده؟ چون پیش و پس نمی نگرد

چو غمزه اش ره دین زد چه سود ناله جان؟

[...]

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۴

 

غم بتان مخور، ای دل، که زار خواهی شد

اگر عزیز جهانی، تو خوار خواهی شد

اگر چو من هوس زلف یار خواهی کرد

ز عاشقان سیه روزگار خواهی شد

تو از طریقه یاری همیشه فارغ و من

[...]

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۳

 

عجب! که رسم وفا هرگز آن پری داند

پری کجا روش آدمی گری داند؟

دلم بعشوه ربود اول و ندانستم

که آخر اینهمه شوخی و دلبری داند

بعاشقان ستم دوست عین مصلحتست

[...]

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۰

 

چو ترک من هوس مجلس شراب کند

هزار عاشق دل خسته را کباب کند

خراب چون نشوم از کرشمهای کسی

که در کرشمه اول جهان خراب کند؟

شدم ز حسرت او در نقاب خاک و هنوز

[...]

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۴

 

چو لاله سینهٔ من کاش پاره‌پاره کنند!

به داغ‌های درون یک به یک نظاره کنند

به پیش یار دلم را، چو غنچه، بشکافند

به او جراحت پنهانم آشکاره کنند

ز سیل دیده خرابم، ز سوز سینه کباب

[...]

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۷

 

اگر نه از گل نو رسته بوی یار آید

هوای باغ و تماشای گل چه کار آید؟

بهار میرسد، آهنگ باغ کن، زان پیش

که رفته باشی و بار دگر بهار آید

ز باده سرخوشی خود، زمان زمان، نو کن

[...]

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۹

 

قد تو عمر درازست و سرو گلشن ناز

بیا و سایه فگن بر سرم، چو عمر دراز

ز گریه، بی تو، مرا بسته بود راه نظر

تو آمدی و نظر می کنم بروی تو باز

چراغ عشرت من مرد و بر تو ظاهر نیست

[...]

هلالی جغتایی
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode