گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۸۴

 

گل همیشه بهار سخن زوال ندارد

چمن صفای پریخانه خیال ندارد

کدام لاله درین لاله زار هست که داغش

سخن به مردمک دیده غزال ندارد

شکست هم گهران نیست کار بحرنژادان

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۸۵

 

همین نه سینه ما آه صبحگاه ندارد

زمانه ای است که در سینه صبح آه ندارد

نسیم تفرقه خاطرست جنبش مژگان

من و سراسر دشتی که یک گیاه ندارد

کمند جاذبه مسطر کشیده است زمین را

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۸۶

 

دهان بوسه فریب ترا پیاله ندارد

رم نگاه ترا دیده غزاله ندارد

به خط سبز لب جام وصفحه رخ ساقی

که عمر خضر نشاط می دوساله ندارد

به برگ لاله چه نسبت عرق فشان رخ او را

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۸۷

 

رخ تو رنگ زگلگونه شراب نگیرد

ز صبح ساغر زرین آفتاب نگیرد

به خون خلق ازان تشنه اند لاله عذاران

که خون شبنم گل کس ز آفتاب نگیرد

به زیب عاریه محتاج نیست میوه جنت

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۸۸

 

نگه ز چشم تو چون چنان نشأه مدام نگیرد

چگونه این می بیرنگ رنگ جام نگیرد

چه گردها که ز معموره وجود برآید

اگر حجاب ترا دامن خرام نگیرد

سلام ما چه که از حسن بی مثال به جایی

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۸۹

 

خوشا دلی که در اندیشه جمال تو باشد

که در بهشت بود هر که در خیال تو باشد

سعادتی که دهد خاکمال بال هما را

در آن سرست که در سایه نهال تو باشد

به هیچ نفش ونگاری نظر سیاه نسازد

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۹۰

 

به جای سبزه چو ایام زندگی بسر آید

زبان مار ز خاک سخن گزیده بر آید

عجب که طی شود این راه کز ستیزه طالع

ز پا چو خار کشم ناخنم به سنگ بر آید

بغل گشاده چو صبحم ستاره ریز چو گردون

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۹۱

 

مباد روی تو از پرده حجاب بر آید

قیامت است چو از مغرب آفتاب بر آید

من آن زمان به فراغت بر آورم نفس از دل

که بوی سوختگی از دل کباب بر آید

اگر سخن ز کسادی نشد به خاک برابر

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۹۲

 

دل از تردد وخاطر ز انقلاب برآید

اگر دو روز ز یک مشرق آفتاب برآید

مگر کند عرق شرم پاک نامه ما را

وگر نه کیست که از عهده حساب برآید

رسد به ظالم دیگر همان ذخیره ظالم

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۹۳

 

بغیر خط که ز روی لطیف یار برآید

ز آب آینه نشنیده کس غبار برآید

ز آه گرم چه پرواست آهنین دل او را

که تیغ از آتش سوزنده آبدار برآید

ز رشک آن لب یاقوت رنگ لعل بدخشان

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۵۶

 

مرو ز گوشه عزلت به هیچ منظر دیگر

مجو بغیر در دل گشایش از در دیگر

بجز سفال پر از خون دل که نیست خمارش

مسازتر لب خود راز هیچ ساغر دیگر

بغیر در گه یزدان که چوب منع ندارد

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۹۴

 

غبار هستی خود سرمه چشم فنا کردم

کفی خاکستر افسرده در کار صبا کردم

نمی سوزم اگر برق اجل در خرمنم افتد

که من در خوشگی از کاه گندم را جدا کردم

ز فوت وقت اگر در خون نشینم جای آن دارد

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۷۳

 

به جای باده اگر در پیاله آب کنیم

ز تنگ حوصلگی مستی شراب کنیم

چو نخل موم بر و بار ما ملایمت است

چگونه سینه سپر پیش آفتاب کنیم؟

چو موج بر صف دریا زنیم و خوش باشیم

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۴۰

 

برون نمی برد از فکر دوست عالم آبم

نقاب دولت بیدار نیست پرده خوابم

جگر گداز محیط است داغ تشنگی من

کلاه گوشه به دریا شکسته موج سرابم

به خوان چرخ نکردم دراز دست تهی را

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۴۱

 

دلم سیاه شد از بس که برکتاب گذشتم

کدام روز سیه بود کز شراب گذشتم؟

چو نیست حاصل من غیر آه و ناله، چه حاصل

که چون قلم به سراپای هر کتاب گذشتم

دلم فرود نیامد به هر چه چشم گشودم

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۴۲

 

قسم به ساقی کوثر که از شراب گذشتم

زباده شفقی همچو آفتاب گذشتم

حجاب چهره مقصود بود شیشه و ساغر

نظر بلند شد، ازعالم حجاب گذشتم

کشیده بود به دام فریب، عالم آبم

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۴۳

 

ازان گشاده جبین جام پر شراب گرفتم

عجب هلال تمامی ز آفتاب گرفتم

به خواب دامن آن زلف بی حجاب گرفتم

عنان دولت بیدار را به خواب گرفتم

به چشم بندی شرم و حجاب عشق چه سازم؟

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۴۴

 

مکش ز حسرت تیغ خودم که تاب ندارم

ز هیچ چشمه دیگر امید آب ندارم

بغیر دل که به دست خداست بست و گشادش

دگر امید گشایش ز هیچ باب ندارم

خوشم به وعده خشکی ز شیشه خانه گردون

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۴۵

 

به سینه تخم امیدی چو شوره زار ندارم

ستاره سوخته ام چشم بر بهار ندارم

چو درد و داغ محبت درین قلمرو وحشت

بغیر گوشه دل هیچ جا قرار ندارم

گذشته است ز منصور پایه سخن من

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶۴۴

 

خراب گشت ز می زاهد شراب ندیده

که تاب آب ندارد سفال تاب ندیده

ز فکر، رشته جانی که پیچ و تاب ندیده

خیال گوهر شهوار را به خواب ندیده

اگر چه هست بر آن زلف پیچ و تاب مسلم

[...]

صائب تبریزی
 
 
۱
۱۷
۱۸
۱۹
۲۰
۲۱
۳۹
sunny dark_mode