گنجور

ادیب الممالک » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۵۸

 

به درگاه دانش که باشد که از من

سلامی رساند پیامی گذارد

بگوید که منت برد از تو هر کس

برانی پزد یا خورد یا که خوارد

به مینو درون زی جهان جان بوران

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۷۲ - قطعه فکاهی

 

به عیسی بگو کز خرش پی ببرد

کزین بیش در کشت آدم نچرد

خرت را خدا دیده و شاخ داده

که ناف خران را به شاخش بدرد

نه تنها خرت شاخ دارد چو گاوان

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۷۷

 

مگرد ای پسر گرد دانش که دانش

تنت غرق اندوه تا گردن آرد

ره ابلهی جوی کآیین فکرت

ترا روز تا شب به خون خوردن آرد

تو خر زای و خر میر و خر زی که گردون

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۰۱

 

اگر از جفای محمدعلی شه

بر افتاد بنیاد و بنیان مجلس

شگفتی نباشد که در بوستانها

ز یک باد پژمرده صد شاخ نرگس

حمای سلاطین و شیپور شب را

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۵۷ - ماده تاریخ جلوس محمدعلیشاه قاجار

 

شهنشاه ایران محمدعلی شه

بگردون دولت برافراشت خرگه

سریر از سپهر آمدش افسر از خور

سپاه از کواکب شدش رایت از مه

نسیم عنایات او باغ دین را

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۶۸

 

ابوالفتح خان ای که ایوان قدرت

بلند آسمان را شکست از درستی

به فرهنگ و هوش تو اقرار داد

ابونصر یمگان ابوالفتح بستی

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۸۲

 

تو ای خاکدان پی برافراز آبی

نپائی گر ایوان افراسیابی

گر ایوان افراسیابی نپایی

ازیرا که پی بر نهاده به آبی

یکی بحر بی ساحلی بر غریقان

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » سرودهای وطنی » شمارهٔ ۱ - سرود ملی

 

ز راه کرم ای نسیم سحرگه

سوی پارسا گرد بگذر از این ره

به سیروس از ما بگوی کای شهنشه

چرا گشتی از حال این ملک غافل

که گشته چنین خراب و تبه، فتاده ز غم

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۲۴

 

خداوندگارا تو را در دو عالم

به اورنگ اقبال خواهم مسلم

ادیب الممالک
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۱۷۹ - کرم کتابی

 

شنیدم شبی در کتب خانهٔ من

به پروانه می گفت کرم کتابی

به اوراق سینا نشیمن گرفتم

بسی دیدم از نسخهٔ فاریابی

نفهمیده ام حکمت زندگی را

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۱۸۸ - ساقی نامه در نشاط باغ کشمیر نوشته شد

 

خوشا روزگاری خوشا نوبهاری

نجوم پرن رست از مرغزاری

زمین از بهاران چو بال تذروی

ز فواره الماس بار آبشاری

نپیچد نگه جز که در لاله و گل

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۷۴ - ز سلطان کنم آرزوی نگاهی

 

ز سلطان کنم آرزوی نگاهی

مسلمانم از گل نسازم الهی

دل بی نیازی که در سینه دارم

گدارا دهد شیوهٔ پادشاهی

ز گردون فتد آنچه بر لالهٔ من

[...]

اقبال لاهوری
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » مدایح و مراثی » مدایح و مراثی ابی الفضل العباس سلام الله علیه » شمارهٔ ۲ - فی رثاء ابی الفضل العباس سلام الله علیه

 

برادر چه آخر ترا بر سر آمد

که سرو بلند تو از پا در آمد

چه شد نخل طوبی مثال قدت را

که یکباره بی شاخ و برگ و بر آمد

چه از تیشۀ این ستم پیشه مردم

[...]

غروی اصفهانی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » مدایح و مراثی » مدایح و مراثی ابی الحسن علی الاکبر سلام الله علیه » شمارهٔ ۳ - فی رثائه علیه السلام عن لسان امه

 

بود هر گلی را بهار و خزانی

خزان گل من بهار جوانی

بود شاخ گل سبز در هر بهاری

گل من ز خون بدن ارغوانی

نه یک گل زمن رفته، یک بوستان گل

[...]

غروی اصفهانی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » مدایح و مراثی » مدایح و مراثی قاسم بن الحسن علیهماالسلام » شمارهٔ ۱ - فی مدح قاسم بن الحسن و رثائه علیهماالسلام

 

به نکهت هوا رشک مشک ختن شد

به نزهت زمین روضۀ نسترن شد

گلستان بود سبز ز استبرق گل

چمن سبز از سندی یاسمن شد

پر از لاله شد باغ، و داغ جوانان

[...]

غروی اصفهانی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » مدایح و مراثی » تتمة » شمارهٔ ۱ - فی رجوع الحرم الی المدینه الطیبه

 

بسوی وطن باز گشتند یاران

خروشان چه رعد، اشکباران چه باران

چه لاله فروزان و چون شمع سوزان

ز داغ غم و دوری گلعذاران

چمن شد پر از قمری شورش انگیز

[...]

غروی اصفهانی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » مدایح و مراثی » مدایح الامام ابی عبدالله الصادق علیه السلام » شمارهٔ ۱ - فی مدح الامام ابی عبدالله الصادق سلام الله علیه

 

ربیع است و دل بر جمال تو شائق

نه بر لاله و ارغوان و شقائق

ربودی تحمل زمن، گل ز بلبل

چه لیلی ز مجنون و عذرا ز وامق

به بوی خوش گل شود مست بلبل

[...]

غروی اصفهانی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۱

 

دمی با تو بودن که جان جهانی

بود خوشتر از یک جهان زندگانی

بکن جلوه ای شاهد عالم آرا

که چون شمع دارم سر سرفشانی

ز طور تو هیهات اگر پا بگیرم

[...]

غروی اصفهانی
 

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۱۰۸ - پیشگویی

 

بهارا بهل تا گیاهی برآید

درخشی ز ابر سیاهی برآید

درین تیرگی صبر کن شام غم را

که از دامن شرق ماهی برآید

بمان تا درین ژرف یخ‌زار تیره

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۱۶۰ - پیام به آشنا

 

پیامی ز مژگان تر می‌فرستم

کتابی به خون جگر می‌فرستم

سوی آشنایان ملک محبت

ز شهر غریبی خبر می‌فرستم

در اینجا جگر خستگانند افزون

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 
 
۱
۳۵
۳۶
۳۷
۳۸
۳۹
sunny dark_mode