گنجور

 
ادیب الممالک

اگر از جفای محمدعلی شه

بر افتاد بنیاد و بنیان مجلس

شگفتی نباشد که در بوستانها

ز یک باد پژمرده صد شاخ نرگس

حمای سلاطین و شیپور شب را

بهم برزند بوق تون تاب مفلس

محمدعلی بوق و تیز است ازیرا

ز باد است ناطق بگند است مونس

دلش پر ز نفخ امیربهادر

دمش گنده از بوی شیخ مدلس

یکی از برون خلقتش را مشوه

یکی از درون خاطرش را موسوس

منافق چو یربوع و فاسق چو فاره

کشنده چو بیش و مهوع چو کرمس

شها گوئی ایزد بننهاده هرگز

نه اندر سرت هش نه اندر تنت حس

که بر باد دادی سرائی که بودی

خداوند معمار و عدلش مهندس

بنائی که ایزد بر آن گشته بانی

اساسی که پیغمبر آن را مؤسس

شهنشاه باید بهر کار باشد

خردمند و کربز هشیوار و کیس

تو بازیچه کودکانی وزودا

که خاکت بباد اندر آید چو تونس

نیاموختی دین و دانش ازیرا

که دیوت ادیب است و غولت مدرس

تو را با شهی کار نبود که هستی

بخرمن مترس و بخرگاه مترس

چو مس را نتانی زر ناب کردن

خنک زی که کردی زر ناب را مس

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode