گنجور

 
ادیب الممالک

شهنشاه ایران محمدعلی شه

بگردون دولت برافراشت خرگه

سریر از سپهر آمدش افسر از خور

سپاه از کواکب شدش رایت از مه

نسیم عنایات او باغ دین را

چو اردی بهشت است یا فروردین مه

همایون خدیوی که شاهان ببارش

سر بندگی سوده بر خاک درگه

ز سهم خدنگش هژبران جنگی

خزیدند در غارها همچو روبه

شها آسمان از خدائی و شاهی

نصیب شهان پنج داد و ترا ده

همین بس که رای ترا کرد امضا

شهنشاه ماضی سقی الله رمسه

تو آزاد کردی همه بندگان را

که بد قلبت از سر این حکمت آگه

بدانستی ای شه که بیمار ملکت

چو دارو نیابد بمیرد بنا گه

بدانستی ای شه که در شام غفلت

نسوزد چراغ ستم تا سحرگه

نشاندی شه معدلت را به کرسی

کشیدی برون یوسف داد از چه

بخواندی همه مردمان هنرور

براندی همه شوخ چشمان گمره

ز روی تو شد دیده ملک روشن

چو از معجز عیسوی چشم اکمه

خیال نفاق از وفاقت مشوش

جمال ستم ز اعتدالت مشوه

رهی ساختی از کرامت که دایم

رود کاروان عدالت در آن ره

بقا آنت تشبیه کردم ولیکن

خرد بانک زد کای فلان قصه کوته

ازیرا که تشبیه کامل به ناقص

خلاف است از این گفته استغفرالله

که سال جلوس همایونش آمد

خداوند قاآن محمدعلی شه

 
sunny dark_mode