حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۷
که دست از هوایِ تو بر سر ندارد
که چشم از فراقت به خون تر ندارد
جمادست نه جانور هر که شوری
ز شیرینِ عشقِ تو در سر ندارد
درین آشیان خانه مرغی نبینم
[...]
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۶
خرد را که می ننگ و نامش بسوزد
بده تا حلال و حرامش بسوزد
به بد گفتن ما فقیه فسرده
زبان در مکش گو که کامش بسوزد
مدام از پی ما چه تشنیع دارد
[...]
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۵۰۱
که را طاقت امتحان تو باشد
مگر آن کسی را که آن تو باشد
چو من عاجزی مستمندی حزین را
کجا طاقت امتحان تو باشد
ترا عاشقی دین برافکنده باید
[...]
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۶۴۹
پیاپی بده ساقیا شیرهٔ رز
که دارد نشاطی عصیر زبان گز
اگرچند فرق است بر شیره می را
چو از رنگ بسّد به تخصیص بر کَز
ولیکن به وقت ضرورت به پشمین
[...]
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۸۱۶
دگر باره پیرانه سر درفتادم
به چنگالِ شوخی دگر درفتادم
گذر بر صراطِ رهِ عشق کردم
بلغزید پایم ز سر در فتادم
ز بس کآرزومند بودم به شیرین
[...]
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۸۲۴
ز می توبه کردم ز مستی نکردم
نگفتم دگر گِردِ مستان نگردم
اگر بوده ام دامن آلوده از می
چو بر آبِ رز بود خونی نکردم
اگر جرأتی رفت الحمدُلله
[...]
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۸۴۲
ز عمرم چه حاصل چو یاری ندارم
بمردم ز غم غم گساری ندارم
به جز مغز پالودن و فکر کردن
به دنیا دگر هیچ کاری ندارم
ز من نیست بی کارتر در جهان کس
[...]
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۹۲۷
چنان آرزومندِ دیدارِ اویم
که جان میرسد بر لب از آرزویم
چه ها میرسد بر سر از دستِ هجر
به نامحرم این قصه چون باز گویم
از آن گه که محرومم از رویِ خوبش
[...]
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۶۴
مرا هاتفی داد ناگاه توبه
بگو گفت استغفرالله توبه
بگفتم ز می توبه کردم خدایا
به رغبت، نکردم به اکراه توبه
شب و روز اورادِ من توبه باشد
[...]
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۶۸
لبت چشمه و خضر گردش نشسته
نبات است کز طرف کوثر برسته
تعالی الله آخر که دیده ست لعلی
میانش ز دردانه ها رسته رسته
از آن رسته ها گویی افتاد در شک
[...]
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۰۴
میان من و دوست چون شد یگانه
نماند به جز دوست کس در میانه
چو با دوست افتاد کار از دو جانب
دویی جمله معدوم شد در یگانه
چو بیرون از او نیست از خود چه لافی
[...]
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۰۹
خوشا آبِ انگور در آبگینه
چو سیمابِ لرزان درونِ قنینه
حریفِ موافق ندیمِ موفق
بت مهربان بیرقیب به کینه
من و جام می هر کسی را غذایی
[...]
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۳۷
ز ما برشکستی و از ما بجستی
بر آنی که از زحمتِ ما برستی
دلِ ما ببردی سرِ ما نداری
درست است اگر ماجرا برشکستی
خیال تو از چشم ما نیست غایب
[...]
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۵۵
مرا جز تو باری نباشد مرادی
که وحدت نبودست بی اتحادی
به عقد ِ بناگوشِ تست اعتقادم
جز اینم نباشد دگر اعتقادی
اگر نه به تو زنده باشم چه باشم
[...]
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۵۶
برفتی و ما را به هجران سپردی
بس از عشوه بازآ که از حد ببردی
تصور نبودم فراموشی از تو
دریغا که بر مَنسیانم شمردی
به خار ستم چشم عقلم خلیدی
[...]
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۵۹
برفتی و ما را فراموش کردی
شراب مُرَوَّق بسی نوش کردی
چو نامم برآمد زبان در کشیدی
به زنهار انگشت در گوش کردی
چه کردیم از بیوفایی که ما را
[...]
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۱۸
چرا سر به پیوندِ ما در نیاری
مگر خود سرِ تنگ دستان نداری
نه زر در ترازو و نه زورِ بازو
نه رویی که کارم برآید به زاری
عجب این که هر دم بسوزی دلم را
[...]
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۹۱
دروغ است کی کرده ام توبه از می
من و توبه از می ، ز می توبه هی هی
نخواهم دگر خورد گفتم و لیکن
نگفتم که کردم به کُل توبه از می
به حکم الی اَصّلِه کُلُّ شیء
[...]
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۰۶
مرا با تو ای یار سریست جانی
نداند کسِ دیگر الا تو دانی
به بویِ توام زنده الحمدالله
همین است سرمایه ی زندگانی
ز مبدایِ فطرت گرفتهست با تو
[...]
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۱۳
بیا ای مرا خوش تر از زندگانی
که در انتظارِ تو کردم جوانی
تو دانی و دانای رازم که مهرت
زکی باز، در سینه دارم نهانی
چه باشد که روزی پیامی فرستی
[...]