میان من و دوست چون شد یگانه
نماند به جز دوست کس در میانه
چو با دوست افتاد کار از دو جانب
دویی جمله معدوم شد در یگانه
چو بیرون از او نیست از خود چه لافی
دگر هرچه گویی چه باشد فسانه
چرا کردهاند از مبادیِ فطرت
جنودِ محبت به دنیا روانه
از آن تا شود معرفت حاصل این جا
به تخصیص با دوستان دوستانه
مدار محبت ندارد تعلق
به آغاز و انجام دور زمانه
نیی لایق صدرِ سلطان همین بس
که باشی ملازم بر آن آستانه
اگر جا دهندت همین است جنّت
چه میخواهی ای یار چند از بهانه
تو با ساز ساز ار زمانه نسازد
گهی عاقلانه گهی عاشقانه
چرا کرد باید ادا پیش آن کس
که باز از ترینه نداند ترانه
بیا ساقیا با میان آر جامی
چه ماندهست از باقیات شبانه
چه ما را مهیاست اسباب فردا
شراب است و حورست و قیلوله خانه
روا نیستام روز بیکار بودن
که فردای دنیا بود بیکرانه
بیا با تو تا بیتکلف بگویم
حدیثی ز روی صفا صوفیانه
اگر طالب وقت باشی از آن به
که بر وعده ایی دل نهی مهلتانه
نزاری ندارد به عقل انتسابی
حدیثش از آن است دیوانگانه
ولی مرغِ تسلیمِ ما از بدایت
گرفته نشیمن بر این آشیانه
از آن مبتلا میشود هر زمانی
که مرغیست خو کرده بر دام و دانه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ایا گشته غره به مکر زمانه
ز مکرش به دل گشتی آگاه یا نه
یگانهٔ زمانه شدی تو ولیکن
نشد هیچ کس را زمانه یگانه
زمانه بسی پند دادت، ولیکن
[...]
خرد دوش از من بپرسید و گفتا
که ای پیش نطق تو منطق فسانه
بگو چیست آن طرفه صیاد دلها
که از لفظ و معنیش دامست و دانه
دلم گفت خاموش تا من بگویم
[...]
چو بنشست بر تخت قطب زمانه
که چون قطب بادش بقا جاودانه
مغنی به آواز چنگ و چغانه
چه خوش گفت وقت صبوح این ترانه
که ای خواجه برخیز کانفاس عمرت
بود مایه دولت جاودانه
درین بزمگه چند غافل نشینی
[...]
کشد گر به صورت ز دل صد زبانه
به معنی بود نور آتش یگانه
مکن روی در قبله بی صدق نیت
که رسوا کند تیر کج را نشانه
برون آی از جسم خاکی به همت
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.