جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۳
خلیلی لاحت لنا دور سلمی
نشان های سلمی شد از دور پیدا
کهن ناشده داغ او گشت تازه
قفا نبک من ذکر من لیس ینسی
ازین ربع و اطلال هر جا گیاهی
[...]
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۷۹
بدا برق بطحاء و الدمع ساکب
زهی عشق مستولی و شوق غالب
خوش آن برق رخشان که از کوی جانان
درخشد چو بر آسمان نجم ثاقب
نگاری که روبند حوران جنت
[...]
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۰
ز خاکم چو خونین گیایی برآید
ز هر شاخ برگ وفایی برآید
چو آتش مشو تند و سرکش مبادا
که دود از دل مبتلایی برآید
به بوی تو از جا جهم مست و بی خود
[...]
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۶
رخ زرد دارم ز دوری آن در
زده باغ و دردم درون دل آذر
چو من کاست گویی شب فرقت تو
مه نو که باشد بدین گونه لاغر
خطت خضر جعد کجت مشک تبت
[...]
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۷۰۶
دمی نگذرد کز غمت خون نگریم
ز وصلت جدا مانده ام چون نگریم
چو افزون شود دمبدم بی تو دردم
نه مردم اگر هم دم افزون نگریم
نبینم به طرف چمن سرو نازی
[...]
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۷۲۷
فزاید ز خط حسن نازک عذاران
علیکم بحسن الخط ای دوستداران
شود تازه از خط بهار نکویی
بدان گونه کز سبزه عهد بهاران
میا خوی فشان می چکان از رخ و لب
[...]
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۷۳۰
زهی ابرویت قبله پاک دینان
به ناز تو خوش خاطر نازنینان
چه پنهان فتاده ست راز میانت
که گم شد در او فکر باریک بینان
فسونهای آن چشم جادو چه گویم
[...]
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۷۸۶
بیا وز لب لعل جامم بگردان
دل از باده لعل فامم بگردان
به کوی خودم خوان و روی ارادت
ز احرام بیت الحرامم بگردان
سگم نام کردی ورم فخر نبود
[...]
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۸۴۷
حدیث جم و جام لاغ است و لابه
خوش آن سر که با جام گوید قرابه
به آب می آباد کن کاخ عیشم
که رو در خرابی نهاد این خرابه
نخواهم ز درد قدح دست شستن
[...]
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۸۵۰
رسید از ره آن شاه خوبان پیاده
قبا چست کرده کله کج نهاده
پی قتل عشاق ز ابرو و غمزه
کمانی کشیده خدنگی گشاده
ز روی زمین چون قدم برگرفته
[...]
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۸۵۵
میفکن به روز دگر قتل بنده
که روز دگر را که مرده که زنده
بود حق بنده ز تیغ تو زخمی
خدا را مکن ظلم در حق بنده
نبودم پسندیده صحبت تو
[...]
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۸۶۵
مغنی به آواز چنگ و چغانه
چه خوش گفت وقت صبوح این ترانه
که ای خواجه برخیز کانفاس عمرت
بود مایه دولت جاودانه
درین بزمگه چند غافل نشینی
[...]
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۹۲۸
مرید توام زان که جان را مرادی
الیک استنادی علیک اعتمادی
عجب دلفروزی عجب خانه سوزی
که صد خان و مان را به آتش نهادی
عجب کینه جویی عجب تندخویی
[...]
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۹۳۵
مرا بر دل است از تو چون کوه باری
وز آن کوه چشمم بود چشمه ساری
وز آن چشمه سار است هر دم دمیده
ز خون جگر گرد من لاله زاری
چه باشد که روزی به عزم تماشا
[...]
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » قصاید » شمارهٔ ۱۳
چو پیوند با دوست می خواهی ای دل
ز چیزی که جز اوست پیوند بگسل
مکن شهپر عرش پرواز خود را
درین وحشت آباد آلوده گل
تو را ذروه اوج عزت نشیمن
[...]
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » قصاید » شمارهٔ ۱۵
سلام علیک ای نبی مکرم
مکرم تر از آدم و نسل آدم
سلام علیک ای ز آباء علوی
به صورت مؤخر به معنی مقدم
سلام علیک ای ز آغاز فطرت
[...]
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » قطعات » شمارهٔ ۲۰
مشو با کم از خود مصاحب که عاقل
همه صحبت بهتر از خود گزیند
گرانی مکن با به از خود که او هم
نخواهد که با کمتر از خود نشیند
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » سایر اشعار » شمارهٔ ۵ - فی منقبت الامام علی بن موسی الرضا رضی الله عنهما
سلام علی آل طه ویس
سلام علی آل خیر النبیین
سلام علی روضة حل فیها
امام یباهی به الملک والدین
امام به حق شاه مطلق که آمد
[...]
جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۳
مرا نیست بر خوردن باده باعث
بجز غفلت از عالم پر حوادث
چه جمعیت آید ز گردنده چرخی
که بر وضع واحد دوان نیست لابث
بده ساقیا می که بی بهره از وی
[...]
جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۲
ز شوقت زنم دم زبانم بسوزد
صبوری کنم پیشه جانم بسوزد
نیارم ز دل آتشین آه بیرون
که ترسم همه خان و مانم بسوزد
چو بالای عشقت گشایم دکانی
[...]