مغنی به آواز چنگ و چغانه
چه خوش گفت وقت صبوح این ترانه
که ای خواجه برخیز کانفاس عمرت
بود مایه دولت جاودانه
درین بزمگه چند غافل نشینی
ز صوت اغانی و جام مغانه
مباش از می لعل غافل زمانی
که پیداست پایان کار زمانه
غنیمت شمر روز عشرت که داند
که روزی دگر زنده باشیم یا نه
به هر خانه کز دوست یابم نشانی
نتابم سر خدمت از آستانه
به کعبه مرو جامی از خانه خود
که خالی نباشد ازو هیچ خانه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره زندگی و لذتبردن از لحظات اکنونی است. شاعر، در حالی که به یک مغنی اشاره میکند، از او میخواهد که از عمر گرانبهایش غافل نشود و از فرصتها بهرهبرداری کند. او تأکید میکند که زمان به سرعت میگذرد و ممکن است فردا دیگر زنده نباشیم. به همین خاطر، باید از خوشیهای زندگی مثل آواز و میگساری لذت ببریم و به دوستان و آشنایان رجوع کنیم. شعر در نهایت بر اهمیت استفاده از زمان و تقدیر از لحظات زندگی تأکید دارد.
هوش مصنوعی: خواننده با صدای خوش و سازش، در وقت صبحانه ترانه زیبایی را به زیبایی بیان کرده است.
هوش مصنوعی: ای آقا، برخیز! چرا که نفس کشیدن و زندگی کردن تو، سرمایهای برای رسیدن به سعادت بیپایان است.
هوش مصنوعی: در این مهمانی چه مدتی در غفلت نشستهای و از آوازهای دلانگیز و جامهای خوششراب بیخبر هستی؟
هوش مصنوعی: از نوشیدن شراب قرمز غافل نباش، چرا که پایان کار زندگی به روشنی مشخص است.
هوش مصنوعی: از روزهای خوشی و شادی بهره ببر، زیرا هیچکس نمیداند که آیا روز دیگری را خواهیم دید یا نه.
هوش مصنوعی: هر کجا که نشانی از دوست پیدا کنم، خود را از در خانهاش دور نمیکنم و با کمال فروتنی در خدمتش خواهم بود.
هوش مصنوعی: به کعبه نرو و از خانهات جامی بیاور که هیچ خانهای از آن خالی نباشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ایا گشته غره به مکر زمانه
ز مکرش به دل گشتی آگاه یا نه
یگانهٔ زمانه شدی تو ولیکن
نشد هیچ کس را زمانه یگانه
زمانه بسی پند دادت، ولیکن
[...]
خرد دوش از من بپرسید و گفتا
که ای پیش نطق تو منطق فسانه
بگو چیست آن طرفه صیاد دلها
که از لفظ و معنیش دامست و دانه
دلم گفت خاموش تا من بگویم
[...]
میان من و دوست چون شد یگانه
نماند به جز دوست کس در میانه
چو با دوست افتاد کار از دو جانب
دویی جمله معدوم شد در یگانه
چو بیرون از او نیست از خود چه لافی
[...]
چو بنشست بر تخت قطب زمانه
که چون قطب بادش بقا جاودانه
کشد گر به صورت ز دل صد زبانه
به معنی بود نور آتش یگانه
مکن روی در قبله بی صدق نیت
که رسوا کند تیر کج را نشانه
برون آی از جسم خاکی به همت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.