گنجور

کسایی » دیوان اشعار » عزت نفس

 

به خدایی که آفرین کرده ست

زیرکان را به خویشتن داری

که نیرزد به نزد همت من

ملک هر دو جهان به یک خواری

کسایی
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۹۰ - مدیح دیگر از آن پادشاه و شمه ای از روزگار سیاه خویش

 

ای فلک نیک دانمت آری

کس ندیدست چون تو غداری

جامه ای بافیم همی هر روز

از بلا پود و از عنا تاری

گر دری یابیم زنی بندی

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۱۳ - شکوه از پیری

 

پیریا پیریا چه بد یاری

که نیابد کسی ز تو یاری

هیچ دل نیست کش تو خون نکنی

هیچ جان نیست کش تو نازاری

هیچ گونه علاج نپذیری

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۵ - مدح خواجه ابونصر

 

شاه را بوده نایب کاری

کرده شغل سپاهسالاری

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۸ - مدح امیر ماهو

 

مایه دانش است پنداری

هست مستی او چو هشیاری

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۳ - در حق خویش گوید

 

پیش ساقی همی کنم زاری

تا بکم دادنم کند یاری

مسعود سعد سلمان
 

سنایی » طریق التحقیق » بخش ۱۵ - فی قدوم الخضر

 

گفت خضرم ز راه غمخواری

کای فرو مانده در گرفتاری‌

سنایی
 

سنایی » طریق التحقیق » بخش ۲۸ - قالوا اتجعل فیها من یفسد فیها ویسفک الدماء

 

منشین غافل ار خرد داری

پیشه گیر و بکن نکوکاری

سنایی
 

سنایی » طریق التحقیق » بخش ۴۰ - حکایت

 

ای شنیده فسانه بسیاری

قصهٔ کوزه‌گر شنو باری

سنایی
 

سنایی » طریق التحقیق » بخش ۶۱ - فصل فی العافیه

 

آز بگذار تا نیاز آری

کآز آرد به رویها خواری

سنایی
 

سنایی » طریق التحقیق » بخش ۷۲ - والشمس وضحیها والقمراذا تلیها

 

چیست جرمم چه کرده‌ام باری‌؟

که نهی هر دمم زنوخاری

سنایی
 
 
۱
۲
۳
۱۸
sunny dark_mode