گنجور

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۹ - صفت زرور بربطی

 

اندرو گفته بود بیچاره

چون شد از درد عشق دل پاره

مسعود سعد سلمان
 

قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۲۳ - در مدح امین الملک و تقاضای صلتی از او

 

ای مبارک پئی که بر گردون

نایب رای توست سیاره

کرده ای پای بخت را خلخال

داده ای دست ملک را یاره

دشمنان تو را به گرد جهان

[...]

قوامی رازی
 

قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۷۱ - در غزل است

 

نکنی ای بت ستمکاره

چاره عاشقان بی چاره

از پی آن که سغبه تو شدیم

چه کنیمان ز عالم آواره

شیرخواره که روی خوب تو دید

[...]

قوامی رازی
 

کمال‌الدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۳۰۱ - وله ایضا

 

تادر دشت هست و جو باره

نیست از کوشش و کشش چاره

ای خداوند هفت سیّاره

پادشاهی فرست خونخواره

تا در دشت را چو دشت کند

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

عراقی » عشاق‌نامه » فصل سوم و چهارم » بخش ۷ - مثنوی

 

روز و شب، سال و ماه آواره

در بیابان نفس اماره

عراقی
 

عراقی » عشاق‌نامه » فصل پنجم » بخش ۲ - حکایت

 

عاشق مستمند بیچاره

بود در کوه و دشت آواره

عراقی
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۹۳

 

از برت می‌روم به ناچاره

طمع از جان بریده یک باره

تا کجا سر برون کند مجنون

که شد از کویِ لیلی آواره

از بلایی چنین که پیش آمد

[...]

حکیم نزاری
 

اوحدی » جام جم » بخش ۴۷ - در نصیحت زنان بد

 

مکن، ای شاهد شکر پاره

دل و دین را بعشوه آواره

اوحدی
 

اوحدی » جام جم » بخش ۶۸ - در حال قضاة و قضا

 

چون نخواهی تو رشوه و پاره

نایبان نیز را بکن چاره

اوحدی
 

اوحدی » جام جم » بخش ۱۰۰ - در ستایش اهل رضا و خرسندی

 

حبذا! مفلسان آواره

جامه و جان پاره در پاره

اوحدی
 

اوحدی » جام جم » بخش ۱۲۵ - درصفت بهشت و مراتب آن

 

گر بترسد ز مرگ بدکاره

نتوان کرد عیب بیچاره

اوحدی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode