مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۹ - صفت زرور بربطی
اندرو گفته بود بیچاره
چون شد از درد عشق دل پاره
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الثانی: فی الکلام ذکر کلام الملک العلّام یسهل المرام » بخش ۶ - فی عزّةالقرآن انّها لیست بالاعشار والاخماس
می نگردی مگر به بیغاره
گرد صندوقهای سی پاره
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب السّادس فی ذکر نفس الکلّی واحواله » بخش ۳۳ - اندر حشر و نشر الناس کما یعیشون یموتون و کما یموتون یحشرون
وی بوی قاضی و ستمکاره
روز محشر شوی تو بیچاره
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب التاسع فیالحکمة والامثال و مثالب شعراءالمدّعین ومذّمةالاطباء والمنجّمین » بخش ۱ - فصل فی بیان سبیلالسعادة والطریق المستقیم
آنچه ما را به ظلم شد باره
بود از نفس شوم امّاره
قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۲۳ - در مدح امین الملک و تقاضای صلتی از او
ای مبارک پئی که بر گردون
نایب رای توست سیاره
کرده ای پای بخت را خلخال
داده ای دست ملک را یاره
دشمنان تو را به گرد جهان
[...]
قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۷۱ - در غزل است
نکنی ای بت ستمکاره
چاره عاشقان بی چاره
از پی آن که سغبه تو شدیم
چه کنیمان ز عالم آواره
شیرخواره که روی خوب تو دید
[...]
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۵ - صفت بزم بهرام در زمستان و ساختن هفت گنبد
هفت گنبد درون آن باره
کرده بر طبع هفت سیاره
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۶ - نشستن بهرام روز شنبه در گنبد سیاه و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم اول
دادیم نعمتی دگرباره
جای شرمست چون کنم چاره
کمالالدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۳۰۱ - وله ایضا
تادر دشت هست و جو باره
نیست از کوشش و کشش چاره
ای خداوند هفت سیّاره
پادشاهی فرست خونخواره
تا در دشت را چو دشت کند
[...]
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۶۰ - در بیان موعظه و معرفت گفتن ولد در خدمت شیخ صلاح الدین عظم الله ذکره و فرمودن او که خواهم که تو نمانی تا از تو موعظه و معرفت من گویم که در عالم وحدت دوی نمیگنجد و مثل آوردن
در زمان بازگشت بیچاره
رفت و یک سال بود آواره
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۳۱ - در تفسیر این آیه که ولنبلونکم بشیئی من الخوف و الجوع و نقص من الاموال والانفس و الثمرات و بشر الصابرین. و هم در تفسیر این آیه که عسی ان تکرهوا شیئاً و هو خیر لکم و عسی ان تحبوا شیئاً و هو شر لکم و اللّه یعلم و انتم لاتعلمون
هیچ از این مرگ نیستت چاره
آه از دست نفس مکاره
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۹۳
از برت میروم به ناچاره
طمع از جان بریده یک باره
تا کجا سر برون کند مجنون
که شد از کویِ لیلی آواره
از بلایی چنین که پیش آمد
[...]
شیخ محمود شبستری » سعادت نامه » باب چهارم » فصل هفتم » بخش ۱ - الفصل السّابع فی معرفة الزّمان و المکان
چند باشی چو طفل بیچاره
نزد دایه به بند گهواره
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۳۶ - در بیان سخن آن عارف که گفت دوستان همه عالم دشمنند و همه دشمنان دوستند
نیست بر رهروان ستمگاره
هیچ دشمن ز نفس اماره