گنجور

 
سنایی

بهر یک مشت کودک از وسواس

نامش اعشار کرده‌ای و اخماس

کرده منسوخ حکم هر ناسخ

نشده در علوم آن راسخ

متشابه ترا شده محکم

کرده بر محکمش معوّل کم

تو رها کرده نور قرآن را

وز پی عامه صورت آنرا

ساخته دست موزهٔ سالوس

بهر یک من جو و دو کاسه سبوس

گه سرودش کنی و گاه مثل

گاه سازی ازو سلاح جدل

گه زنی در همش به بی‌ادبی

گه شمارش کنی به بوالعجبی

گه ز پایان به سر بری به خیال

گه درونش برون کنی به محال

گه کنی بر قیاس خود تأویل

گه کنی حکم را برین تحویل

گه به رای خودش کنی تفسیر

گه به علم خودش کنی تقریر

می نگردی مگر به بیغاره

گرد صندوقهای سی پاره

گاه گویی رفیق جاهل را

یا نه کرباس‌باف کاهل را

که نویسم ترا یکی تعویذ

پاک‌دار ای جوان مدار پلیذ

لیک هدیه پگاه می‌باید

خون مرغ سیاه می‌باید

این همه حیله بهر یک دو درم

شام تا چاشتی ز بهر شکم

عمر بر داده‌ای به خیره به باد

من چه گویم برو که شرمت باد

در یکی مسجدی خزی به هوس

حلق پر بانگ همچو نای و جرس

زین هوس شرم شرع و دینت باد

یا خرد یا اجل قرینت باد

با چنین خود و فضل و فرهنگت

شرم بادا که نیست خود ننگت

 
 
 
عنصری

چون بیامد بوعده بر سامند

آن کنیزک سبک زبام بلند

برسن سوی او فرود آمد

گفتی از جنبشش درود آمد

جان سامند را بلوس گرفت

[...]

مسعود سعد سلمان

چیست آن کاتشش زدوده چو آب

چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب

نیست سیماب و آب و هست درو

صفوت آب و گونه سیماب

نه سطرلاب و خوبی و زشتی

[...]

ابوالفرج رونی

ثقة الملک خاص و خازن شاه

خواجه طاهر علیک عین الله

به قدوم عزیز لوهاور

مصر کرد و ز مصر بیش به جاه

نور او نور یوسف چاهی است

[...]

سنایی

ابتدای سخن به نام خداست

آنکه بی‌مثل و شبه و بی‌همتاست

خالق الخلق و باعث الاموات

عالم الغیب سامع الاصوات

ذات بیچونش را بدایت نیست

[...]

وطواط

الترصیع مع التجنیس

تجنیس تام

تجنیس تاقص

تجنیس الزاید و المزید

تجنیس المرکب

[...]