گنجور

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۴

 

تاب روی تو آفتاب نداشت

بوی زلف تو مشک ناب نداشت

خازن خلد هشت خلد بگشت

در خور جام تو شراب نداشت

ذره‌ای پیش لعل سیرابت

[...]

عطار نیشابوری
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۷

 

ای دلم مست چشمهٔ نوشت

در خطم از خط سیه پوشت

باد سرسبزی خطت که به لطف

سر برون زد ز چشمهٔ نوشت

حلقه در گوش کرد خلق را

[...]

عطار نیشابوری
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۹

 

تا گل از ابر آب حیوان یافت

گرد خود صد هزار دستان یافت

زره ابر گشت پیکان باز

جوشن آب زخم پیکان یافت

گل خندان چو برفکند نقاب

[...]

عطار نیشابوری
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۸

 

کشتی عمر ما کنار افتاد

رخت در آب رفت و کار افتاد

موی همرنگ کفک دریا شد

وز دهان در شاهوار افتاد

روز عمری که بیخ بر باد است

[...]

عطار نیشابوری
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۹

 

عکس روی تو بر نگین افتاد

حلقه بشکست و بر زمین افتاد

شد جهان همچو حلقه‌ای بر من

تا که چشمم بر آن نگین افتاد

دور از رویت آتشم در دل

[...]

عطار نیشابوری
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۵

 

عشق تو پرده، صد هزار نهاد

پرده در پرده بی شمار نهاد

پس هر پرده عالمی پر درد

گه نهان و گه آشکار نهاد

صد جهان خون و صد جهان آتش

[...]

عطار نیشابوری
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۳

 

گر نکوییت بیشتر گردد

آسمان در زمین به سر گردد

آفتابی که هر دو عالم را

کار ازو همچو آب زر گردد

زآرزوی رخ تو هر روزی

[...]

عطار نیشابوری
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۰

 

صبح بر شب شتاب می‌آرد

شب سر اندر نقاب می‌آرد

گریهٔ شمع وقت خندهٔ صبح

مست را در عذاب می‌آرد

ساقیا آب لعل ده که دلم

[...]

عطار نیشابوری
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۴

 

هر که بر روی او نظر دارد

از بسی نیکوی خبر دارد

تو نکوتر ز نیکوان دو کون

که دو کون از تو یک اثر دارد

هرچه اندر دو کون می‌بینم

[...]

عطار نیشابوری
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۱

 

آتش عشق آب کارم برد

هوس روی او قرارم برد

روزگاری به بوی او بودم

روی ننمود و روزگارم برد

عشق تا در میان کشید مرا

[...]

عطار نیشابوری
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۲

 

عشق تو مست جاودانم کرد

ناکس جملهٔ جهانم کرد

گر سبک‌دل شوم عجب نبود

که می عشق سر گرانم کرد

چون هویدا شد آفتاب رخت

[...]

عطار نیشابوری
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۹

 

روی در زیر زلف پنهان کرد

تا در اسلام کافرستان کرد

باز چون زلف برگرفت از روی

همه کفار را مسلمان کرد

دوش آمد برم سحرگاهی

[...]

عطار نیشابوری
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۳

 

ذوق وصلت به هیچ جان نرسد

شرح رویت به هر زبان نرسد

سر زلفت به دست چون آرم

دست موری به آسمان نرسد

با سر زلفت تو دو عالم را

[...]

عطار نیشابوری
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۵

 

ای به خود زنده مرده باید شد

چون بزرگان به خرده باید شد

پیش از آن کت به قهر جان خواهند

جان به جانان سپرده باید شد

تا نمیری به گرد او نرسی

[...]

عطار نیشابوری
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۶

 

عشقت ایمان و جان به ما بخشد

لیک بی‌علتی عطا بخشد

نیست علت که ملک صد سلطان

در زمانی به یک گدا بخشد

گر همه طاعتی به جای آری

[...]

عطار نیشابوری
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۰

 

نور روی تو را نظر نکشد

سوز عشق تو را جگر نکشد

باد خاک سیاه بر سر آنک

خاک کوی تو در بصر نکشد

آتش عشق بیدلان تو را

[...]

عطار نیشابوری
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۴

 

کارم از عشق تو به جان آمد

دلم از درد در فغان آمد

تا می عشق تو چشید دلم

از بد و نیک بر کران آمد

از سر نام و ننگ و روی و ریا

[...]

عطار نیشابوری
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۵

 

عاشقان زنده‌دل به نام تو اند

تشنهٔ جرعه‌ای ز جام تو اند

تا به سلطانی اندر آمده‌ای

دل و جان بندهٔ غلام تو اند

زیر بار امانت غم تو

[...]

عطار نیشابوری
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۳

 

روی تو کافتاب را ماند

آسمان را به سر بگرداند

مرکب عشق تو چو برگذرد

خاک در چشم عقل افشاند

هر که عکس لب تو می‌بیند

[...]

عطار نیشابوری
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۴

 

آفتاب رخ آشکاره کند

جگرم ز اشتیاق پاره کند

از پس پرده روی بنماید

مهر و مه را دو پیشکاره کند

شوق رویش چو روی پر از اشک

[...]

عطار نیشابوری
 
 
۱
۲
۳
۴
۵