گنجور

 
۱
۲
۳
۴
۱۴
 

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۸

 

هرچه با من کنی روا باشد

برگ آزار تو کرا باشد

چون تو در عیش و خرمی باشی

گر نباشد رهی روا باشد

چند گویی که از بلا بگریز

[...]

۵ بیت
انوری
 

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۹

 

نه چو شیرین لبت شکر باشد

نه چو روشن رخت قمر باشد

با سخنهای تلخ چون زهرت

عیش من خوشتر از شکر باشد

تو به زر مایلی و نیست عجب

[...]

۷ بیت
انوری
 

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۰

 

رنگ عاشق چو زعفران باشد

هرکه عاشق بود چنان باشد

روی فارغ‌دلان به رنگ بود

رنگ غافل چو ارغوان باشد

قاصد عشق او ز ره چو رسید

[...]

۵ بیت
انوری
 

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۱

 

رخ خوبت خدای می‌داند

که اگر در جهان به کس ماند

ماه را بر بساط خوبی تو

عقل بر هیچ گوشه ننشاند

شعلهٔ آفتاب را بکشد

[...]

۹ بیت
انوری
 

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۵

 

گر وفا با جمال یار کند

حلقه در گوش روزگار کند

ماه دست از جمال بفشاند

گر بر این پای استوار کند

نازها می‌کند جفا آمیز

[...]

۸ بیت
انوری
 

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۲

 

عالمی در ره تو حیرانند

پیش و پس هیچ ره نمی‌دانند

عقل و فهم ارچه هر دو تیزروند

چون به کارت رسند درمانند

جان و دل گرچه عزتی دارند

[...]

۵ بیت
انوری
 

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۳

 

گرد ترا دل همی چنان خواهد

که دل از بنده رایگان خواهد

بنده را کی محل آن باشد

کانچه خواهی تو جز چنان خواهد

به سر تو که جان دهد بنده

[...]

۶ بیت
انوری
 

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۴

 

یارم این بار، بار می‌ندهد

بخت کارم قرار می‌ندهد

خواب بختم دراز شد مگرش

چرخ جز کوکنار می‌ندهد

روزگارم ز باغ بوک و مگر

[...]

۹ بیت
انوری
 

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۹

 

دوش تا صبح یار در بر بود

غم هجران چو حلقه بر در بود

دست من بود و گردنش همه شب

دی همه روز اگرچه بر سر بود

با بر همچو سیم سادهٔ او

[...]

۷ بیت
انوری
 

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۳

 

دست در روزگار می‌نشود

پای عمر استوارمی‌نشود

شاهد خوب صورتست امل

در دل و دیده خوار می‌نشود

روز شادی چو راز گردونست

[...]

۱۱ بیت
انوری
 

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۶

 

دوستی یک دلم همی باید

وگرم خون دل خورد شاید

خود نگه می‌کنم به مادر دهر

تا به عمری از این یکی زاید

هیچ‌کس نیست زیر دور فلک

[...]

۶ بیت
انوری
 

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۰

 

صبر با عشق بس نمی‌آید

یار فریادرس نمی‌آید

دل ز کاری که پیش می‌نرود

قدمی باز پس نمی‌آید

عشق با عافیت نیامیزد

[...]

۷ بیت
انوری
 

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۸

 

طاقتم در فراق تو برسید

صبر یکبارگی ز من برمید

تا گرفتار عشق شد جانم

بر دلم باد خرمی نوزید

چرخ بر روزنامهٔ عمرم

[...]

۴ بیت
انوری
 

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۰

 

ساقیا بادهٔ صبوح بیار

دانهٔ دام هر فتوح بیار

قبلهٔ ملت مسیح بده

آفت توبهٔ نصوح بیار

هین که طوفان غم جهان بگرفت

[...]

۵ بیت
انوری
 

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۵

 

ای شده از رخ تو تاب قمر

وی شده از لب تو آب شکر

از رخ و زلف خویش در عالم

فتنه‌ای در فکندی ای دلبر

چهره پنهان مکن که در خوبی

[...]

۶ بیت
انوری
 

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۶

 

ای پسر بردهٔ قلندر گیر

پرده از روی کارها برگیر

کفر و اسلام کار کس نکند

آشیان زین دو شاخ برتر گیر

این دو معشوقهٔ دو قوم شدست

[...]

۶ بیت
انوری
 

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۸

 

ای جهان را به حضرت تو نیاز

در جاه تو تا قیامت باز

درگهت قبله‌ای که در که و مه

خدمت او فریضه شد چو نماز

گره ابروی سیاست تو

[...]

۱۰ بیت
انوری
 

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۹

 

تختهٔ عشق برنوشتم باز

برنویس ای نگار تختهٔ ناز

تا بر استاد عاشقی خوانیم

روزکی چند باب ناز و نیاز

ورقی باز کن ز عهد قدیم

[...]

۶ بیت
انوری
 

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۲

 

چارهٔ عشق تو نداند کس

نامهٔ وصل تو نخواند کس

نقش هجران تو که مالد باز

تو توانی اگر تواند کس

در رکابت فلک فرو ماند

[...]

۶ بیت
انوری
 

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۶

 

دوش در ره نگارم آمد پیش

آن به خوبی ز ماه گردون بیش

گشته از روی و زلف خونخوارش

خاک گلرنگ و باد مشک پریش

چون مرا دید ساعتی از دور

[...]

۴ بیت
انوری
 
 
۱
۲
۳
۴
۱۴
 
تعداد کل نتایج: ۲۷۹