گنجور

 
انوری

گرد ترا دل همی چنان خواهد

که دل از بنده رایگان خواهد

بنده را کی محل آن باشد

کانچه خواهی تو جز چنان خواهد

به سر تو که جان دهد بنده

گر دل تو ز بنده جان خواهد

یک زمان از تو دور باد دلم

گر به جان ساعتی زمان خواهد

وین همه هست هم امان دهمش

از فراق تو گر امان خواهد

خود همینست عادت معشوق

کانچه خواهی تو، او جز آن خواهد

 
 
 
مجد همگر

هر که از وصل او نشان خواهد

پر سیمرغ و آشیان خواهد

وانکه نور جمال او طلبد

خسرو چارم آسمان خواهد

آنکه از وصل او زیان بیند

[...]

اوحدی

هر چه خواهی تو ایزد آن خواهد

وین مراد دلت به جان خواهد

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه