ادیب الممالک » دیوان اشعار » اضافات » شمارهٔ ۱۵ - آیین نصیری
ابتدا هست یار و آخر نیز
حکم خاوندگار حی عزیز
ادیب الممالک » دیوان اشعار » اضافات » شمارهٔ ۱۵ - آیین نصیری
آنزمان از وصال او بگریز
همچو خاشاک خشک از آتش تیز
اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۹۲ - )
طاقت عفو در تو نیست اگر
خیز و با دشمنان در آ به ستیز
سینه را کارگاه کینه بساز
سرکه در انگبین خویش مریز
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۱ - سرگذشت شاعر در اولین مسافرت او به تهران
آن که از بیم بندهٔ ناچیز
سوی دربند میگریزد تیز
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۲ - گفتار دوم در خلقت جهان
گر بپرسی از او که این همه چیز
چکنی گرد؟ ای رفیق عزیز
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۴ - گفتار سوم سبب نظم کتاب
گفت باشد کتاب خطی نیز؟
گفتم آری فزونتر از هر چیز
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۶ - صف زندان نمرهٔ دو
داشت دهلیزی و بر آن دهلیز
بود بسته دری ز آهن نیز
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۷ - صف زندان نمرهٔ یک
هست دهلیزی اندرین جا نیز
کلبهها هست در بن دهلیز
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۱۱ - در نیکامی و بدنامی می گوید
محوکرده به خنجر خونریز
نام تیمور و شهرت چنگیز
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۱۷ - خواب دیدن بهار سنائی را
چار دیگر بدند آنجا نیز
بنشستیم اندر آن دهلیز
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۲۱ - در فضیلت شاگردی کردن
ور گرفتی ز سرنوشت گریز
در سرت هردمی است رستاخیز
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۲۱ - در فضیلت شاگردی کردن
مثل است این که آهنی ناچیز
بیمربی نگشت خنجرتیز
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۴۰ - حکایت مرغ پیر که به دام افتاد
بودم از قاضیان عضو تمیز
داشت دولت مرا بزرگ و عزیز
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۴۴ - آمدن سرمایهداری و رفتن دین
هرکه زر داشت شد شریف و عزیز
وآن که بیچیز بود شد ناچیز
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۴۴ - آمدن سرمایهداری و رفتن دین
سیر بودند منعم و بیچیز
مرد درونش لات بود وتمیز
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۴۵ - پنجمین ماه در زندان
نک دو سال است کاندرین دهلیز
می کند جان و میخورد مهمیز
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۴۹ - گفتار ششم عزیمت بهار به اصفهان و شرح آن
دوستانی عزیز دارم نیز
چیست بهتر ز دوستان عزیز
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۵۵ - حکایت کسی که با پلنگ دوستی کرد و موشان را بیازرد
وان که آمد به نزد خلق عزیز
احترامش کنند شاهان نیز
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۶۱ - حکایت احمد شاه قاجار و مال اندوختن او
شه قهار و خسرو خونریز
رود آنجا که نادر و پرویز