گنجور

ادیب الممالک » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۰

 

کوه سیماب را بتیشه تیز

بیستون کردی ای ملک پرویز

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » اضافات » شمارهٔ ۱۵ - آیین نصیری

 

ابتدا هست یار و آخر نیز

حکم خاوندگار حی عزیز

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » اضافات » شمارهٔ ۱۵ - آیین نصیری

 

آنزمان از وصال او بگریز

همچو خاشاک خشک از آتش تیز

ادیب الممالک
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۹۲ - )

 

طاقت عفو در تو نیست اگر

خیز و با دشمنان در آ به ستیز

سینه را کارگاه کینه بساز

سرکه در انگبین خویش مریز

اقبال لاهوری
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۱ - سرگذشت شاعر در اولین مسافرت او به تهران

 

آن که از بیم بندهٔ ناچیز

سوی دربند می‌گریزد تیز

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۲ - گفتار دوم در خلقت جهان

 

گر بپرسی از او که این همه چیز

چکنی گرد؟ ای رفیق عزیز

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۴ - گفتار سوم سبب نظم کتاب

 

گفت باشد کتاب خطی نیز؟

گفتم آری فزون‌تر از هر چیز

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۶ - صف زندان نمرهٔ دو

 

داشت دهلیزی و بر آن دهلیز

بود بسته دری ز آهن نیز

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۷ - صف زندان نمرهٔ یک

 

هست دهلیزی اندرین جا نیز

کلبه‌ها هست در بن دهلیز

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۲۱ - در فضیلت شاگردی کردن

 

ور گرفتی ز سرنوشت گریز

در سرت هردمی است رستاخیز

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۲۱ - در فضیلت شاگردی کردن

 

مثل است این که آهنی ناچیز

بی‌مربی نگشت خنجرتیز

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۴۴ - آمدن سرمایه‌داری و رفتن دین

 

هرکه‌ زر داشت‌ شد شریف‌ و عزیز

وآن که بی‌چیز بود شد ناچیز

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۴۵ - پنجمین ماه در زندان

 

نک دو سال‌ است کاندرین دهلیز

می کند جان و می‌خورد مهمیز

ملک‌الشعرا بهار
 
 
۱
۹
۱۰
۱۱
۱۲
sunny dark_mode