مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۱ - صفت بانوی قوال
چون شتر بر گرفت راه دره
خویشتن خفته سازد اینت سره
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الثّالث: اندر نعت پیامبر ما محمّد مصطفی علیهالسّلام و فضیلت وی بر جمیع پیغمبران » بخش ۴۶ - الجهل داءٌ بلا دواءٍ والحمقُ حفرةٌ بلا عُمقٍ
از پی کسب صدره و صرّه
صدقاللّٰه گوی بومرّه
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الرّابع: فی صفة العقل واحواله وافعاله و غایة عنایته و سبب وجوده » بخش ۸ - اندر کمال عقل
پل بود بر دو سوی آب سره
چون گذشتی ازو چه پل چه دره
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب السّادس فی ذکر نفس الکلّی واحواله » بخش ۳۸ - حکایت در این معنی
که به عالم نهاد نسلی ره
کز سرِ حیلت وز شرّ و شره
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب السّابع فصل فیالغرور و الغفلة والنسیان و حبّالامانی والتّهور فی امور الدّنیا و نسیانالموت والبعث والنشر » بخش ۱۸ - فصل فی صفةالافلاک والبروج والسّماء والارض و ما بینهما منالعجایب ذکر الافلاک و ما فیها منالعجایب احسن من ابداع المخدّرات الکواعب
در غم زرّ سرخ و سیم سره
سبلتت سبز گشت همچو تره
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الثامن ذکرالسطان یستنزلالامان » بخش ۶ - فی تنبیه الملک و کلمة الحق بغیر المداهنة
الامان الامان مشو غرّه
که نیرزند دستهای ترّه
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب التاسع فیالحکمة والامثال و مثالب شعراءالمدّعین ومذّمةالاطباء والمنجّمین » بخش ۸ - فی مثالب المنحولین
شده قانع به یک دو دسته تره
فرق ناکرده ناسره ز سره
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب التاسع فیالحکمة والامثال و مثالب شعراءالمدّعین ومذّمةالاطباء والمنجّمین » بخش ۳۱ - اندر صفت مرائی و قرّاء و سالوس گوید
اندرین کارگاه بومرّه
تو به لاحولشان مشو غرّه
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۰ - داستان بهرام با کنیزک خویش
خوردهای ملوکوار سره
مرغ و ماهی و گوسپند و بره
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۷۷
سرکه از دسترنج خویش و تره
بهتر از نان دهخدا و بره
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۷ - در بیان آنکه معانی چنانکه هست حق آنست که در زبان و عبارت نگنجد زیرا که سخن را سه مرتبه است یکی نثر و یکی نظم و یکی اندیشه که در اندرون روی مینماید آنچه در اندرون است عرصهاش عظیم با گشاد و واسع و بسیط است و چون در عبارت نثر میآید تنگ میگردد و چون در نظم میآید هم تنگتر میشود و بالای این هر سه مرتبه عالم غیب است که فیض از آنجا در سینه میآید سعت و بسط آن بیحد و بیپایان است
تو چو بحری و فعل تو قطره
تو چو شمسی و قول تو ذره
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۷ - در بیان آنکه مراد از سلطان محمود خداست و از امیران عقلاء و علماء و حکماء و از ایاز انبیاء و اولیاء و از گوهر هستی ایشان
هستها زان یَمند چون قطره
همه زان آفتاب یک ذره
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۳۶ - در بیان آنکه اگر چه مولانا قدسنا الله بسره العزیز شمس الدین تبریزی را عظم الله ذکره بصورت در دمشق نیافت بمعنی در خود یافت زیرا آن حال که شمس الدین را بود حضرتش را همان حاصل شد
او چو خورشید و من چو یک ذره
او چو دریا و من چو یک قطره
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۶۲ - در بیان آنکه چون ولد از قیل و قال عقلی و نقلی بگذشت جان او چون دریا به جوش آمد و امواج سخن از دل او جوشیدن گرفت
آن چو دریا و این چو یک قطره
آن چو خورشید و این چو یک ذره
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۸۰ - رجوع کردن بقصۀ شفاعت مریدان و پذیرفتن ولد سخن ایشانرا و بمقام والد خود بشیخی نشستن
تا نبشیتم بهرشان شجره
باغشان داد بیعدد ثمره
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۸۲ - در بیان آنکه قطب پادشاه اولیاست. دولت اولیا و کار و کیای ایشان اگرچه عظمت عظیم دارد اما پیش عظمت قطب اندک است و بیمقدار. آن عظمتهای ایشان در او اثر نکند و از آن گرم نشود، زیرا عظمت او صد هزار چندان است و در تقریر این خبر که اولیائی تحت قبابی لایعرفهم غیری.
بار استر کجا کشد کره
کی بود همچو گنج یک صره
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۰۶ - در بیان آنکه هر نفسی که آدمی در دنیا میزند و آن رادر نظر نمیآورد عنداللّه هیچ ضایع نیست و عاقبت همه پیش خواهد آمدن از خیر و شر، چنانکه میفرماید که فمن یعمل مثقال ذرة خیراً یره و من یعمل مثقال ذرة شراً یره
در نبی گفت حق که یک ذره
از بد و نیک ای بخود غره