گنجور

 
سنایی

خلق را زیر گنبد دوّار

دیده‌ها کور و دیدنی بسیار

هرکه از خواندنی کرانه کند

اوستادش به موش خانه کند

نیست اندر جهان نکو نفسی

نه بسی ماند چرخ را نه کسی

خواجه لاحول گوی در کویت

زان بماندست تا کَند مویت

اندرین کارگاه بومرّه

تو به لاحولشان مشو غرّه

کاندرین روزگار پر تلبیس

نان ز لاحول می‌خورد ابلیس

تو چنانی به حیلت و تلبیس

کز تو اعراض می‌کند ابلیس

هرکه در خود زد از فضولی رای

دست ازو شست شرع بار خدای

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode