گنجور

 
سنایی

وانکه هستند در سخن منحول

گاه تکرار در مقوله فضول

از عروض و علل زنند نفس

سالم و منزحف ز پیش و ز پس

در افاعیل و در مفاع و فعول

گفته دایم به جای فضل فضول

کرده انجام بیت زا آغاز

هزج از منسرح نداند باز

یک قصیده دویست جا خوانده

پیش هر سفله ریش را لانده

شده قانع به یک دو دسته تره

فرق ناکرده ناسره ز سره

یک دو فصل رکیک کرده ز بر

کرده از کدیه شهر زیر و زبر

بر خبّاز و کلبهٔ هرّاس

پیش قصاب و مطبخ روّاس

بر اسکاف و درزی و خفّاف

زده در شاعری هزاران لاف

همگان مدح ناسزا گفته

خزف و دُر به یک نمک سفته

دُر و خرمهره جمع کرده به هم

بی‌خبر در سخن ز بیش و ز کم

خلق از افعالشان شده رنجور

سال و مه همچو ابلهان مغرور

نه هرآنکس که یک دو بیت بخواند

ژاژ خایید و دم و ریش بلاند

باشد آنکس سخنور و شاعر

بر معانی شده بود ماهر

کیر خر خلق را مناره بود

فرش دهلیز همچو شاره بود

هست یکسان چو پشت آینه روی

همچو کیر خر است و دستنبوی

خلق از ایشان همیشه در رنجند

همچو سیم سیاه ده پنجند

بگذر از ذکر جاهلان کردن

هستشان در خورِ قفا گردن

بی‌زبانان پُر زبانانند

همه کورند و دیده‌بانانند

شاه اگر کارها گزیده کند

نسلشان از جهان بریده کند

خلق از این غم به جمله باز رهند

که ز افعال مایهٔ گنهند

همه ترک غزاند غارت دوست

نیست بر ذرّه‌ای از ایشان پوست

در هر آن خانه‌ای که ره یابند

در شد آمد بسان سیمابند

ایزد این قوم را هلاک کناد

دهر از ایشان به جمله پاک کناد

چند از این جری بر مثالبشان

روح بادا جدا ز قالبشان

 
 
 
عنصری

چون بیامد بوعده بر سامند

آن کنیزک سبک زبام بلند

برسن سوی او فرود آمد

گفتی از جنبشش درود آمد

جان سامند را بلوس گرفت

[...]

مسعود سعد سلمان

چیست آن کاتشش زدوده چو آب

چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب

نیست سیماب و آب و هست درو

صفوت آب و گونه سیماب

نه سطرلاب و خوبی و زشتی

[...]

ابوالفرج رونی

ثقة الملک خاص و خازن شاه

خواجه طاهر علیک عین الله

به قدوم عزیز لوهاور

مصر کرد و ز مصر بیش به جاه

نور او نور یوسف چاهی است

[...]

سنایی

ابتدای سخن به نام خداست

آنکه بی‌مثل و شبه و بی‌همتاست

خالق الخلق و باعث الاموات

عالم الغیب سامع الاصوات

ذات بیچونش را بدایت نیست

[...]

وطواط

الترصیع مع التجنیس

تجنیس تام

تجنیس تاقص

تجنیس الزاید و المزید

تجنیس المرکب

[...]