بخش ۷ - در بیان آنکه معانی چنانکه هست حق آنست که در زبان و عبارت نگنجد زیرا که سخن را سه مرتبه است یکی نثر و یکی نظم و یکی اندیشه که در اندرون روی مینماید آنچه در اندرون است عرصهاش عظیم با گشاد و واسع و بسیط است و چون در عبارت نثر میآید تنگ میگردد و چون در نظم میآید هم تنگتر میشود و بالای این هر سه مرتبه عالم غیب است که فیض از آنجا در سینه میآید سعت و بسط آن بیحد و بیپایان است
در یم ِ نثر، نظم یک قطره است
در خور خامشی، سخن ذره است
در خموشی تویی یقین دریا
شبنمی، چون شوی به لب گویا
خمشی اصل و گفتگو فرع است
خمشی احمد و سخن شرع است
مصطفی چشمه است و شرعش آب
مصطفی آفتاب و شرعش تاب
شرع فرع است و مصطفی اصل است
مصطفی جد و شرع چون نسل است
همچنانی تو نیز چون جویی
مثل او بحر و چشمه و جویی
گاه در صلح و گاه در جنگی
گاه دمساز مطرب و چنگی
گاه گردی خراب و گه معمور
گه شوی مست و گه شوی مخمور
گه کنی خانهها ز خشت و ز طین
گه شود شادمان ز تو غمگین
صورت از تست دائماً آباد
هم معانی ز تو خوش و دلشاد
تو چو بحری و فعل تو قطره
تو چو شمسی و قول تو ذره
همچنین است فعل و قول رسول
فهم کن این مشو ز فکر ملول
صدهزاران چو شرع از او برخاست
وی از ان نی فزون شد و نی کاست
پس چنین زو برند و کم نشود
زآب بحرش خورند و کم نشود
نی که بوجهل در بدی بود آن؟
که نظیرش ندید کس به جهان
زان بدیهاش هیچ کم میشد؟
بلکه هر لحظه در فزونی بد
بود مانند چشمه جوشنده
نزد جنسش چو ماه رخشنده
لیکن آن ظلمت است و آن نور است
این همه ماتم آن همه سور است
این کند کور و آن ببخشد چشم
آن دهد حلم و این کند پر خشم
آن دهد حور و جنت و کوثر
این برد بیگمان به قعر سقر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.