نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۱۷ - پاسخ دادن بهرام ایرانیان را
گفت ازان تاج و تخت بیزارم
که ازو جان به شیر بسپارم
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۰ - داستان بهرام با کنیزک خویش
گو من این خانه را پرستارم
کار میکن که من بدین کارم
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۸ - نشستن بهرام روز دوشنبه در گنبد سبز و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم سوم
جمله دربندم و نگهدارم
به کسی کهاهلِ اوست بسپارم
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۸ - نشستن بهرام روز دوشنبه در گنبد سبز و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم سوم
بشر گفتا بضاعتی دارم
بانوی خانه کو؟ که بسپارم
عراقی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۱ (که به غیر از تو در جهان کس نیست - جز تو موجود جاودان کس نیست)
گر شبی دامنت به دست آرم
تا قیامت ز دست نگذارم
گرد کویت به فرق میگردم
بیش ازین نیست در جهان کارم
گر مرا از سگان خود شمری
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۵۶
تا به جان مست عشق آن یارم
سرده بادههای انوارم
هر دمی گر نه جان نو دهدم
ای دل از جان خویش بیزارم
گرد آن مه چو چرخ می گردم
[...]
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۶۷
مردکی غرقه بود در جیحون
در سمرقند بود پندارم
بانگ میکرد و زار مینالید
که دریغا کلاه و دستارم
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۵۱ - باز رجوع کردن به قصهٔ شیخ صلاح الدین عظم اللّه ذکره و شنیدن او عداوت منکران را و فرمودن که ایشان ابلهند و جاهل، من در خیر ایشان می کوشم و در حق ایشان سعادت ابدی میخواهم، بایستی که جان فدا کردن، به شکرانهٔ آن خود عوض عداوت مینمایند
« این سزای من است و کردارم
عوض گل خلند چون خارم
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۶۰ - در بیان موعظه و معرفت گفتن ولد در خدمت شیخ صلاح الدین عظم الله ذکره و فرمودن او که خواهم که تو نمانی تا از تو موعظه و معرفت من گویم که در عالم وحدت دوی نمیگنجد و مثل آوردن
چون ترا سخت دوست میدارم
روز و شب رو سوی تو میآرم
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۱۰ - در بیان آنکه منکر شیخ منکر شیخ نیست از او منکر است. و آنکه نزد شیخ نمیآید از رد شیخ است و آنکه از شیخ کرامتی نمیبیند نیست که شیخ را کرامت نیست، شیخ از سر تا پا همه کرامت است الا چون آن مرید را نمیخواهد خوبی و کرامت خود را از او پنهان میدارد. شیخ صفت خدا دارد که تخلقوا باخلاق اللّه حق تعالی خوب است خوب را دوست میدارد که ان اللّه جمیل یحب الجمال.
او مرا یار و من ورا یارم
در دو عالم وی است دلدارم
حکیم نزاری » مثنوی روز و شب » بخش ۱۱ - پیغام چهارم شب به خورشید
مونس بی دلان بیدارم
همدم عاشقان بی یارم
حکیم نزاری » مثنوی روز و شب » بخش ۲۱ - اظهار بندگی کردن شاعر در پیشگاه شاه
می دهد فقر گه گهی یارم
می برد باز با سرم کارم