آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶ - در مدح اسماعیل شاه خلیفه سلطانی
دوشم، از خواب بود چشم کحیل؛
گوشم آسوده، خوش ز قال و ز قیل
تا سحر، دیده فارغ از دیدن
لب ز تقریر و، خاطر از تخییل
جستم از خواب ناگهان، گفتی
[...]

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۳
یار شد بیوفا، کسی چکند؟!
درد شد بیدوا، کسی چکند؟!
گر تو اندیشه از خدا نکنی
چکند ای خدا، کسی چکند؟!
بیگنه کشتی و ز کشته ی خویش
[...]

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۵
دل ز یار کهن، مگر کندی
که بیاران تازه خرسندی؟!
آه، ای نخل سرکش از جورت
کآشیان مرا پراکندی
رشته ی جان ما گسست دریغ
[...]

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۰
به یک ایما، همان که میدانی
برد از ما همان که میدانی
عارضت از بهار خط، چمن است
چمنآرا همان که میدانی
شمع، تو: ما، همین که میبینی
[...]

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۱
ای به سیما، همان که میدانی؛
تو شهی، ما همان که میدانی
ز آستان تو، عاشقان رفتند؛
مانده بر جا همان که میدانی
کوهکن، جان ز شوق کند که داشت
[...]

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱
پیش ازین، مدح هر که گفتندی
یافتندی ز جود او صلهها
گر اثر مینکرد، ز آتش هجو
ریختندی به جانش آبلهها
این زمان، نه به مدح ممنونند
[...]

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۷ - و له هزل حاجی
ای به دیدار ضحکهٔ ضحاک
وی به کردار حجت حجاج
منتفی کرده جود را تو وجود
منطفی کرده عدل را تو سراج
بخل، از باطن تو کرده ظهور
[...]

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۸ - قطعه
کشت فرهاد را اگر خسرو
خود بپاداش جان شیرین داد
که ز یک سنگ آب خوردستند
تیغ شیرویه، تیشه ی فرهاد

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۵ - و له قطعه
ای که در بارگاه زیبایی
نازنینان تو را نیاز آرند
مشت خاکی است در خرابه ی من
همچو مشکی که از طراز آرند
گفتم: آهن قبا غلامانت
[...]

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۱ - و له قطعه عینک
صاحبا! ای ز دیدن رویت
یافته چشم اهل بینش نور
چندی از دوری تو بینایی
کم شد از چشم من، ز چشم تو دور
خواستم از تو گر یکی عینک
[...]

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۹ - و له قطعه رحمه الله
ای خنک دی که از بهار افزون
هست هنگام عیش وعیش شگرف
کشد از سیم ناب چون دیوار
بر در خانه ی که و مه برف
ننگری خود، ز خواجگان تا ناز؛
[...]

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۱ - و له هزل
شعر مردان، بمدح نامردان
هست دور از من و تو حیض رجال
در خرابات روسبی، مپسند
جلوه گاه مخدرات حجال
گفتمی این سخن تمام اگر
[...]

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۴
دوش، از گردش فلک که مدام
شاد غمگین کند، عزیز ذلیل
خاست آواز پایی و گفتم:
صور اول دمید اسرافیل
قاصدی دل سیاه و روی ترش
[...]

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۶ - قطعه
دو نگاهی که کردمت همه عمر
نرود تا قیامت از یادم
نگه اولین، که دل بردی؛
نگه آخرین، که جان دادم!

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۶ - و له ایضا
روز و شب، این دعاست در باغم
گر چه آذر نه بلبلم نه تذرو
تا بود سرو و گل به باغ مباد
بلبل از گل جدا تذرو از سرو

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵۷ - و له قطعه
اصفهان، مصر بود و شد کوفه
ای که سر خیل کنیهورزانی
کس به ظلمت رضا نه، گر نبود
مادرش زانیه، پدر زانی
بر سر خلق، دل نلرزیدت
[...]

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۹
ای خداوند آسمان و زمین
شاهد قدرتت همان و همین
صاحب الکبریاء و الجبروت
خالق الخلق و مالک الملکوت
اولی، از تو این جهان بوجود
[...]

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۰
گفتم: اول نگفتم ای سره مرد
که یک امروز گرد حیله مگرد؟!
عشق را، ساختی بهانه ی خویش
که برون آیدت دل از تشویش؟!
تا دگر از تو هر خطا بینند
[...]

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۱
گفت: خود قابلی بحمدالله
که زند حسن هر که بینی راه
عشق، شاه و گدا نمیداند؛
مرد و زن را جدا نمیداند
چکنم، کز درازی چادر؛
[...]

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۶ - تاریخ فوت تقی
آه کز خیل بندگان سعید
آه کز زمرهٔ عباد شکور
فاضلی رفت زین جهان خراب
عارفی رفت زین سرای غرور
تقی متقی، که چون ز جهان
[...]
