ای خداوند آسمان و زمین
شاهد قدرتت همان و همین
صاحب الکبریاء و الجبروت
خالق الخلق و مالک الملکوت
اولی، از تو این جهان بوجود
آخری، جز تو کس نخواهد بود
شاه و درویش، پروریده ی تست
هر چه جز تست، آفریده ی تست
هستی، از هستیت کس آگه نیست
نیستی را، بهستیت ره نییست
بود از هستی تو، هستی ما
از می جود تست، مستی ما
هستی ما جدا و، از تو جداست
ناخدا را کسی نگفته خداست
سرنوشت همه، نوشته ی تست
بیش و جدوار هر دو کشته ی تست
ما گنه پیشگان جرم اندیش
در دو عالم ز شرم سر در پیش
تو چه خواهی، که عقده بگشایی
هم ببخشی و هم ببخشایی؟!
خطبه ی آدم، از کردم خواندی
از بهشتش بمصلحت راندی
که شود نسل آدمی پیدا
تا کنی دل ز عشقشان شیدا
خرد آن دیده بان شهر دماغ
از شناساییت نکرده سراغ
عاجز از وصف آن صفات بود
که صفات تو عین ذات بود
در شناسایی تو، نابیناست
گر همه شیخ ابوعلی سیناست
انبیای کرام عالیقدر
آسمان جلیل را مه بدر
همه سرگشته ی جمال تواند
کامل و عاجز از کمال تواند
ای صفاتت ز فکر ما بیرون
چو ز ذاتت شود کس آگه چون؟!
که نبی گفت، مستعیذا بک
ماعرفنا ک حق معرفتک
مهتر و بهتر همه عالم
فخر ذریه ی بنی آدم
شاه یثرب، محمد عربی
مصطفی، کز خطاب نیمشبی
والی کشور ولایت شد
کوکب مشرق هدایت شد
خاتم خاتمی در انگشتش
روی خاتم نموده از پشتش
هادی شاهراه فوز و فلاح
کش بود سنت سنیه نکاح
رحمت حق، بر او و اولادش
خاصه زوج بتول و دامادش
علی، آن شاه شهربند کمال؛
مهر رخشنده ی سپهر جمال
آنکه در علم و حلم وجود و رشاد
مثلش از مادر زمانه نزاد
آنکه قفل فلک، گشاده ی اوست
زال گیتی طلاق داده اوست
آنکه افگنده رخنه در دل سنگ
از چه؟ از برق تیغ آتش رنگ!
تیر ماری است، خورده اژدرها
قطره آبی گذشته از سرها
برتر از آفتاب مایه ی او
از سرم کم مباد سایه ی او
داستانی است، دوستان شنوید
ناله ی مرغ بوستان شنوید
روزی از روزهای فصل خزان
که شدی زرد برگ سبز رزان
زعفران زار گشته ساحت باغ
باغ از خنده دلگشا چو چراغ
هر گیاهی که از جمن رسته
روی خود ز آب زعفران شسته
یوسف مهر، رفته در میزان
چون زلیخا، درخت زر ریزان
نونهالان بوستان سرکش
همه پوشیده جامه ی زرکش
یرقان چمن شده شهره
رفته خطاف کآورد مهره
بال و پر کرده سندروسی سار
زاغ را، زردچوبه بر منقار
ساحت بوستان، ز باد خزان
گشته چون دستگاه رنگرزان
سبزه، پیرایه صندلی کرده
سبز خفتان ز تن برآورده
زان دلاویز صندل سوده
دل ز غم، سر ز درد آسوده
میوه ها، از درخت ها ریزان
گرد صندل ز شاخها بیزان
از رخ به، غبار شسته سحاب
هر ترنج آفتاب عالمتاب
در چنین فصل خوش که لاله ی باغ
شسته بودش ز سینه باران داغ
هوس سیر بوستان کردم
رفتم و یاد دوستان کردم
بوستانی ز باغ رضوان به
همه خاکش ز آب حیوان به
ز اعتدالش، هوا نه گرم و نه سرد
برگ، نیمیش سبز و نیمی زرد
آنچه از میوه خوردنی، خوردم؛
و آنچه از بهره بردنی، بردم!
هر طرف سیر باغ میکردم؛
دوستان را، سراغ میکردم!
که مگر دوستی بباغ آید،
چون من آن نیز در سراغ آید
که چو تنها رود بباغ کسی
بودش هر گلی بدیده خسی
اهل دل را بود بساحت باغ
بوی گل بی رفیق موی دماغ
ناگه آمد یکی ز طراران
یار مستان رفیق هشیاران
رهرو کوی عشق خوش فرجام
لیک گم کرده ره در اول گام
خویش را خوانده عاشق، اما نه؛
از رخش نور عشق پیدا نه
مایل امرد، از زن آسوده؛
دامنش چاک، لیک آلوده!
نام خط کرده مشکبوی گیاه
لقب زلف داده مار سیاه
بوصال زنان گزیده فراق
داده پیش از نکاحشان سه طلاق
دختران را، عدوی جوشن پوش؛
پسران را، غلام حلقه بگوش
تارک نسل و منکر فرزند
دل بفرزند دیگران خرسند
گرچه با من بیک سلیقه نبود
بیک آیین و یک طریقه نبود
لیک، یک عمر بوده این هوسم
که برندی ازین گروه رسم
که سخن سنج و نکته دان باشد
آشنای دل و زبان باشد
خلوتی کرده، گوشه یی گیریم
دانه یی کشته، خوشه یی گیریم
جز من و او، دگر کسی نبود
با دو طاووس، کرکسی نبود
هیچ یک را، ز هم نباشد باک؛
نبود در میانه بیم هلاک
از دو سو تیغ در غلاف بود
جنگ در پشت کوه قافبود
سخنی چند گفته و شنویم
دانه یی چند کشته و درویم
تا ببنیم ره که رفته درست
تا بدانیم گشته پای که سست؟!
پای صحبت چو در میان آید
از کجی راستی عیان آید
گر شویم از دلیل هم راضی
وارهیم از تحکم قاضی
ورنه جوییم نکته دان حکمی
هر دو دمساز او شویم دمی
آنچه دانیم، پیش او گوییم
برهی کو نشان دهد پوییم
دولتم یار و، بخت یاور شد
آنچه میخواستم میسر شد
کز قضا آنکه پا نهاد آنجا
گره از کار من گشاد آنجا
بود از عارفان آن فرقه
خرق عادات کرده در خرقه
نه در آن قوم، ازو کسی بهتر؛
نه زمن مدعا رسی بهتر
نه از آن باغ، خلوتی خوشتر؛
نه از آن بحث، صحبتی خوشتر!
پیش رفتم، گرفتم او را دست؛
کردم از جام التفاتش مست
گفتم از هر کجا، سخن با او؛
با من او رام شد، چو من با او!
باغ را بسته راه پیمودیم
تا بپای درختی آسودیم
خود نشستم، نشاندم او را نیز؛
سخنی چند رفت لطف آمیز
گفتم: ای روزگار دیده بسی
گرم و سرد جهان چشیده بسی
مشکلی از تو در دل افتاده است
گر نگویی تو، مشکل افتاده است
در میان من و دل دعوائی است
اینک این باغ بیخطر جایی است
هر چه میپرسمت، جوابی ده
تشنه یی را ز رحمت آبی ده
آن دلیلی که خود گزیدستی
و آنچه از دیگران شنیدستی
یک بیک بازگو، که گوش کنم
جرعه جرعه فشان، که نوش کنم
گفت: بسم الله ای وحید جهان
هر چه دارم، ندارم از تو نهان
خاصه اکنون که نیست غمازی
تا بر آرد ز پرده آوازی
هان بپرس از من آنچه میخواهی
دهمت تا ز مطلب آگاهی
غرض، از هر دو سو سخن شد گرم
هر دو یک سو فگنده پرده ی شرم
نه مرا خنجر و، نه او را تیغ؛
هیچ یک در سخن نکرده دریغ
گفتم: ای دیو بر تو راه زده
تو ره خلق بیگناه زده
با زنت چیست دشمنی که زنان
پریانند و خوانی اهرمنان؟!
زن بود گر ه ماه سرو خرام
زو گذاری چو آفتاب غمام
زن بود گرچه سرو مه پرتو
زو هراسی چو صرمی از مه تو
زن بود گرچه دختر کاووس
زو گریزی چو مار از طاووس
پسر ار چه بود ز حسن بری
بینی او را بامتیاز پری!
پسر ار چه شناسیش ناکس
خواهی او را چو جیفه را کرکس
پسر ارچه بود سیه دل زشت
جویی او را چو حامله انگشت
ای برون رفته از طریق خرد
مرد دیدی که نام زن نبرد؟!
مرد، دهقان باغ زندگی است
صبح تا شام در دوندگی است
که گزیند درین جهان باغی
که ننالد بساحتش زاغی؟!
چون چنین باغ قابلی بیند
خیزد از جا، ز پای ننشیند
گرم گردد، خوی از رخ افشاند
تخم ریزد، نهال بنشاند
از نم آب، پیشتش آب دهد
وز دم گرمش آفتاب دهد
اندر آن باغ، نخلی آراید
مگرش زیر سایه آساید
شاخهای بلند بیند ازو
میوه های رسیده چیند ازو
نام آن باغ، بچه دان زن است؛
که بباغ بهشت طعنه زن است
زان بود باغبان باغ مدام
که ز باران کند چراغ مدام
چون رسد وقت آن که بار دهد
صد اگر خواهی، او هزار دهد
تو که در شوره زار کشت کنی
زشتکاری، که کار زشت کنی
حسرت میوه، در دلت ماند
ز اشک غم، پای در گلت ماند
مرد غواص بحر احسان است
آب پشتش، زلال نیسان است!
چون فرو میچکد، نسفته در است
زان در ناب، این سحاب پر است
صدف در بود، مشیمه ی زن؛
خازنی در است شیمه ی زن
گیرد آن آب و در ناب دهد
کیست کو را نخواهد آب دهد؟!
تو که از بحر تشنه برگشتی
رخت بیرون کشیدی از کشتی
تیشه بر کف شدی بکان کندن
سود کان کندن است، جان کندن!
بس درین آرزو کشیدی رنج
که کنی پر ز زر کانی گنج
ناگهت تیشه زرد شد تا بیخ
زر مپندار، کو بود زرنیخ
نخرد کس، بنرخ زرنیخش؛
ور خرد، میکنند تو ببخش!
مو چو از خایه ی کسی نبرد
کس بزرنیخیش چگونه خرد؟!
هیچ حیوان، ز وحش و طیر و هوام
که بود اختلاطشان بدوام
کند این کار، دیده باشی؟! نه!
از دگر کس شنیده باشی؟! نه!
تو که خود اشرفی ز هر حیوان
آگه از راز ماه تا کیوان
خوش بود از تو سر زند این کار؟!
نایدت ز آدمیت خود عار؟!
راه سودا بزن کسی که گشود
حفظ نوع و بقای نسلش سود
حیف کز عشرت جهان دوری
زنده یی، لیک زنده در گوری!
زین جهان، کش بکس قراری نیست؛
میروی وز تو یادگاری نیست؟!
میوه ی باغ دل بود فرزند
مرهم داغ دل بود فرزند
در تجارت که رایگان نبود
هیچ سودی نه، کش زیان نبود
غیر ازین، کایزدت دهد فرزند؛
آگه و کاردان و دانشمند
تا درین چارسو مکان داری
سر سودا درین دکان داری
هم بلند از وی است پایه ی تو
هم گران از وی است مایه ی تو
از زیانکاریش، تو را نه زیان؛
چون عیان شد، چه حاجتم به بیان؟!
چون کشی رخت ازین سرای مجاز
هست فرزند تو، تو را انباز
بودش جان بمنت تو رهین
گاه سودش، تویی شریک مهین
بیش ازین سود در تجارت نیست
کاحتمالیت از خسارت نیست
گوش مردان مرد، ای فرزند
زیب دارد ز گوشواره ی پند
پند پیران شنو، که پیر شوی
با دلیران نشین، دلیر شوی
زین سخن، یاری توام غرض است
ورنه فارغم، تو رامرض است
شهری، آسوده از غم دشتی
پسرش غرق و نوح در کشتی
حکم، یا عقلی است یا نقلی؛
نقل، خود نشنوی ز بی عقلی!
ورنه در هر کتاب کش خوانی
زشتی کار خویشتن دانی
ز آنکه ز انواع معصیت بجهان
خواه باشد عیان و خواه نهان
هر چه در ملتی از آن خلل است
در دگر ملت اذن محتمل است
بجزاین فعل نه که در همه کیش
فاعلش عاصی است و جرم اندیش
رو بپرس این حدیث پنهانی
از یهود و مجوس و نصرانی
نیست چون نیستت کنون سر نقل
حاکمی در میانه غیر از عقل
هان بیا تا بعقل پیوندیم
تا تنور است گرم، نان بندیم
عقل چون در میان ما حکم است
گر نباشد کسی حکم، چه غم است؟!
عقل، نه قال و قیل میخواهد
هر چه گویی دلیل میخواهد
گاه دعوی نباشدت چو دلیل
هست قولت ضعیف و رای علیل
گر کشد بحث پا برون ز قیاس
دیگران زیرکند و خرده شناس
گر تو آیی ز گفتگو فائق
نگشاییم زبان بنالایق
هم خود از راه رفته برگردم
با تو همراه و همسفر گردم
هم کنم رهنمایی یاران
تا نباشند از غلطکاران
ور بیاری حضرت باری
من برآیم براست گفتاری
هم تو زان ره که رفته یی برگرد
که سر از راستی نپیچد مرد
هم بیاران خود ده آگاهی
کت درین ره کنند همراهی
نشنوند از تو پند گر ایشان
چون سیه دل حدیث درویشان
ترک این کار ناروا نکنند
چاره ی درد بیدوا نکنند
تو از آن قید خویش را برهان
ترک ایشان کن آشکار و نهان
کآنچه بینی ز نیکوان و بدان
همه تأثیر صحبت است، بدان!
گفت: این بدگمانی از چه ره است؟!
سوء ظن در حق منت گنه است!
من، بجز عشق، نیست آیینم
روشن از عشق شد جهان بینم
من ز صهبای عشق بیهوشم
نیست جز حرف عشق در گوشم
عشق را، عارفان شمرده کمال؛
که جمیل است دوستدار جمال
برتر است از سپهر پایه ی عشق
آفتاب است زیر سایه ی عشق
نیستت گر ز عشق آگاهی
برو از جان من چه میخواهی؟!
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری فلسفی و عارفانه است که به بررسی وجود خداوند، خلقت عالم و صفات الهی میپردازد. شاعر با ستایش قدرت و بزرگایی خداوند، به خلقت انسان و رابطه او با خدا اشاره میکند. او تأکید میکند که همه چیز از خداوند نشأت گرفته و بدون او وجود ندارد. همچنین، شاعر به پیامبر اسلام و خاندان ایشان اشاره میکند و فضایل آنها را بیان میکند. در بخشهای دیگر داستانی از دوستان و عشق به باغ و طبیعت نقل میشود که نشان دهنده زیباییهای زندگی و اهمیت دوستی است. شاعر در اینجا عشق را به عنوان یک نیروی برتر و کمالطلب توصیف میکند و به جستوجوی حقیقت و معنای زندگی در کنار عشق و عرفان میپردازد.
هوش مصنوعی: پروردگار آسمان و زمین، گواه بر نیروی تو هستی همین و بس.
هوش مصنوعی: خداوند صاحب عظمت و قدرت، آفریننده موجودات و مالک همه چیز است.
هوش مصنوعی: ابتدا تو باعث ایجاد این جهان شدی و بعد از تو هیچکس دیگری وجود نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: شاه و درویش هر دو از آن تو هستند؛ هر چیزی که جز توست، ساخته و آفریده توست.
هوش مصنوعی: هیچکس از وجود تو آگاه نیست و در واقع، هیچکس نمیداند که عدم وجود چیست؛ بنابراین، راهی به سوی بهترین بودن وجود ندارد.
هوش مصنوعی: وجود ما وابسته به وجود توست، و نشئه و شادی ما از نوشیدن می عشق توست.
هوش مصنوعی: ما از وجود خودمان و از تو جدا هستیم و هیچکس نگفته که ناخدای این دنیا، همان خداست.
هوش مصنوعی: سرنوشت همه، به قلم تو رقم خورده است و هر دو جانب این داستان، به تو وابستهاند.
هوش مصنوعی: ما، کسانی که گناهکاریم و به خطاهایمان فکر میکنیم، در این دو جهان به خاطر شرم و ننگ، سرمان را پایین انداختهایم.
هوش مصنوعی: تو چه میخواهی که در عین گشایش دلها، هم ببخشی و هم مورد بخشش قرار گیری؟
هوش مصنوعی: آدم از بهشت بیرون رفت و تو سخنرانیاش را خواندی و این کار را به خاطر مصلحت انجام دادی.
هوش مصنوعی: نسل آدمی پیش میآید تا دل تو را به عشقشان شیفته کند.
هوش مصنوعی: خرد مانند ناظری است که از آگاهی و شناختش بهره میبرد و در تماشای امور، از تو نشانهای نمیگیرد.
هوش مصنوعی: توانایی توصیف آن ویژگیها را ندارم، زیرا صفات تو خود نمودِ واقعی وجود تو هستند.
هوش مصنوعی: اگرچه همهی دانشمندان و بزرگان مثل شیخ ابوعلی سینا در شناختن تو تلاش کنند، اما باز هم نسبت به درک واقعی تو ناتوان و کور هستند.
هوش مصنوعی: پیامبران بزرگ و محترم مانند ماه در آسمان بلند، نور و روشنایی بخش هستند.
هوش مصنوعی: همه به زیبایی تو دل بسته و در عین حال از دستیابی به کمال و زیبایی اصلی ناتوان هستند.
هوش مصنوعی: تو صفاتت از فکر و ذهن ما بیرون است، زیرا وقتی کسی از ذات تو آگاه نباشد، چگونه میتواند به صفات تو پی ببرد؟
هوش مصنوعی: این شعر به دنبال بیان این است که پیامبر، از خداوند طلب یاری میکند تا بتواند او را به درستی بشناسد و حقیقت شناخت خداوند را درک کند. در واقع، این درخواست نشاندهنده اهمیت شناخت الهی و نیاز به هدایت الهی برای درک عمیقتر مفاهیم معنوی است.
هوش مصنوعی: بهترین و برتر از همه موجودات، افتخار نسل انسانهاست.
هوش مصنوعی: پادشاه یثرب، محمد عربی مصطفی است که در یک شب به او سخنی وحی شد.
هوش مصنوعی: حاکم کشور، به مقام رهبری رسید و درخشش او مانند ستارهای است که هدایت را به مشرق میآورد.
هوش مصنوعی: انگشت او نشاندهندهی قدرت و مقام اوست، که نشانهای از تاریخ و هویتش را به همراه دارد.
هوش مصنوعی: راهنما و هدایتکننده واقعی برای رسیدن به موفقیت و سربلندی، پیروی از سنت پاک و نیکویی ازدواج است.
هوش مصنوعی: نعمت و رحمت خداوند بر او و فرزندانش به ویژه بر همسر پاک او و شوهرش نازل است.
هوش مصنوعی: علی، آن سلطان بزرگ و با فضیلت؛ همچون خورشید درخشان زیبایی.
هوش مصنوعی: کسی که در دانش و بردباری و شجاعت مانند او پیدا نمیشود و هیچکس به پای او نمیرسد.
هوش مصنوعی: آن کسی که دروازههای آسمان به خاطر او گشوده شده، زالی است که دنیا را ترک کرده است.
هوش مصنوعی: کسی که توانسته است در دل سنگ ترک و شکاف ایجاد کند، به خاطر درخشش تیغی با رنگی شبیه آتش است.
هوش مصنوعی: تیر ماری مانند تسلطی است که اژدها به وجود میآورد، و به مانند قطرهی آبی که از بالای سرها میگذرد، میدانیم که این تهدید ممکن است به سرعت و بیصدا به ما نزدیک شود.
هوش مصنوعی: پیش از نور خورشید، وجود او برای من اهمیت بیشتری دارد و امیدوارم که همیشه در سایه محبت او قرار داشته باشم.
هوش مصنوعی: داستانی وجود دارد که دوستان گرامی، صدای ناله و غمگینی را از پرندهای در باغ بشنوید.
هوش مصنوعی: در یکی از روزهای فصل پاییز، وقتی که برگها زرد شده بودند و حال و هوای این فصل خوشبو بود.
هوش مصنوعی: زعفران در باغ به طرز زیبا و روشنی گل داده است و محوطه باغ به خاطر شادی و سرور، همچون چراغی روشن و دلنواز به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: هر گیاهی که از زمین روییده باشد و آب زعفرانی بر آن ریخته شده باشد، نشان از زیبایی و طراوت آن دارد.
هوش مصنوعی: یوسف با زیباییاش در دلها مانند زلیخا تأثیر میگذارد و درختی از طلا را به ثمر میآورد که زرها از آن میریزند.
هوش مصنوعی: جوانان باغ سرکش، همه لباسهایی از جنس طلا پوشیدهاند.
هوش مصنوعی: هوا و فضای چمن به قدری زیبا و دلنشین شده است که همه دربارهاش سخن میگویند و کسی که از آنجا آمده، انگار جواهرات و زیباییهای خاصی را با خود آورده است.
هوش مصنوعی: سار زاغ، که دمی از زندگیاش را در قفس گذرانده، حالا با پرهای رنگارنگش به پرواز درآمده و بر منقار زردش زردچوبهای نشسته است. این تصویر نشاندهنده آزادی و شادی پرندگان در آسمان است.
هوش مصنوعی: محوطه باغ به خاطر باد پاییزی مانند پالت رنگآمیزی شده است.
هوش مصنوعی: چمن، که مانند زیوری برای صندلی جلوهگری میکند، لباس سبز را از تن خود کنار زده است.
هوش مصنوعی: به خاطر عطر خوش صندل، دل از غم رهایی یافته و از درد بینیازی دارد.
هوش مصنوعی: میوهها از درختان فرو میریزند و عطر چوب صندل از شاخهها به مشام میرسد.
هوش مصنوعی: از چهرهی او، غبار پاک شده و مانند باران، هر پرتویی از آفتاب روشن و درخشان است.
هوش مصنوعی: در این فصل دلانگیز که گلهای لاله با باران گرم شسته شدهاند و زیبا به نظر میرسند.
هوش مصنوعی: با اشتیاق به دشت و باغ رفتم و به یاد دوستانم افتادم.
هوش مصنوعی: باغی از بهشت که با آبی جاودان سیراب شده و سرسبز است.
هوش مصنوعی: به دلیل توازن و میانهروی هوای این زمان، نه خیلی گرم است و نه خیلی سرد. درختان نیز حالتی دوگانه دارند؛ نیمی از برگها سبز و پرطراوت هستند و نیمی دیگر زرد و پاییزی.
هوش مصنوعی: هرچه که از نعمتها و خوشیهای زندگی توانستم استفاده کردم و لذت بردم.
هوش مصنوعی: به هر طرف باغ میرفتم و از دوستانم خبر میگرفتم و جستجو میکردم.
هوش مصنوعی: اگر دوستی به باغ بیاید، مثل من هم باید به یاد او بیفتم.
هوش مصنوعی: زمانی که کسی به باغی برود و تنها باشد، هر گل را با دیدهای کوچک و بیاهمیت میبیند.
هوش مصنوعی: دلباختگان به هیچ وجه در باغی که بوی گل دارد، به تنهایی نمیتوانند لذت ببرند؛ چرا که وجود همراهی که شبیه به خودشان باشد برایشان ضروری است.
هوش مصنوعی: ناگهان یکی از دوستان شاداب و سرخوش یار، به جمع هشیاران پیوست.
هوش مصنوعی: مسافر راه عشق سرانجام خوبی خواهد داشت، اما در اولین قدم، راه را گم کرده است.
هوش مصنوعی: عاشق خود را فراخوانده، اما هنوز از چهرهاش نشانی از عشق دیده نمیشود.
هوش مصنوعی: مرد جوان و زیبا، از داشتن همسر راحت است؛ دامن او پاره است، اما کثیف و بینظم به نظر میرسد!
هوش مصنوعی: نام خط را به عنوان عطر مشکبو معرفی کرده و زلف را به رنگ سیاه مار تشبیه کرده است.
هوش مصنوعی: زنانی که عاشق میشوند، در دوران جدایی قبل از ازدواج، به شدت از هم دور هستند و این جدایی مانند سه طلاق برای آنها دردناک است.
هوش مصنوعی: دختران را باید مانند جنگجویان با زره محافظت کرد و برای پسران باید زمینهای فراهم کرد که برای دیگران خدمت کنند و به نوعی در خدمت مردم باشند.
هوش مصنوعی: کسی که نسل خود را ترک کرده و به فرزندش بیاعتناست، باید به خوشحالی دیگران نسبت به فرزندانشان راضی باشد.
هوش مصنوعی: اگرچه با من کسی نبود که سلیقه واحدی داشته باشد، اما هیچکس نمیتوانست به یک روش و یک باور خاصی عمل کند.
هوش مصنوعی: اما همیشه آرزو دارم که از این گروه نشانهای بر جای بگذارم.
هوش مصنوعی: آن که درک و فهم عمیق دارد و به نکتهها توجه میکند، باید با دل و زبان آشنا باشد.
هوش مصنوعی: در جایی دنج و آرام مینشینیم و دانهای برمیداریم که به خوشهای تعلق دارد.
هوش مصنوعی: فقط من و او بودیم و هیچ کس دیگری در کنار ما نبود، همانطور که بین دو طاووس، هیچ کرکس دیگری وجود ندارد.
هوش مصنوعی: هیچیک از آنها به یکدیگر اهمیت نمیدهند؛ در میان آنها هیچ ترسی از نابودی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به این است که درگیری و جنگی در دور دست و در شرایطی پنهان در حال وقوع است، در حالی که ظاهراً هیچ نشانهای از آن وجود ندارد. دو طرف درگیر در این نبرد، بهگونهای آماده و متمرکز هستند که گویی در یک حالت ایمن و آرام قرار دارند، اما در واقع، تنش و تنشهای قوی تمام وجودشان را فرا گرفته است.
هوش مصنوعی: سخنانی گفته شده و حالا وقت آن است که چیزهایی را بشنویم، همانطور که دانههای کاشته شده را برداشت میکنیم.
هوش مصنوعی: باید ببینیم که آیا راهی که طی کردهایم درست است یا نه، تا مشخص شود آیا تصمیمات ما محکم بودهاند یا ناپایدار.
هوش مصنوعی: وقتی که به گفتوگو نشستهاید، حقایق و واقعیتها به وضوح قابل مشاهده میشوند و کجراههها و نادرستیها نمایان میگردند.
هوش مصنوعی: اگر از دلیل قانع شویم و از زورگویی قاضی رهایی یابیم، در آرامش خواهیم بود.
هوش مصنوعی: اگر از خوبی و حکمت همدیگر بیاموزیم، در آن لحظه به یکدیگر نزدیکتر خواهیم شد.
هوش مصنوعی: هر آنچه که میدانیم، به او میگوییم و او ما را به راهی که باید برویم، راهنمایی میکند.
هوش مصنوعی: شانس و سرنوشت به من کمک کردند و آنچه که آرزو داشتم، به واقعیت تبدیل شد.
هوش مصنوعی: به سرنوشت و تقدیر اشاره دارد که کسی وارد زندگیام شد و مشکلاتم را حل کرد.
هوش مصنوعی: در میان عارفان آن گروه، کسی بود که عادات و رفتارهای معمول را کنار گذاشته و در پوشش خود، نشانههایی از این تغییر را نمایان ساخته بود.
هوش مصنوعی: هیچکسی در آن گروه از او بهتر نیست؛ و هیچکس از من هم به هدف نمیرسد.
هوش مصنوعی: نه از آن باغ، جایی آرامتر پیدا میشود؛ نه از آن صحبت، گفتگویی زیباتر وجود دارد!
هوش مصنوعی: به جلو رفتم و او را در دستم گرفتم؛ و از توجه و محبتش مست و شاد شدم.
هوش مصنوعی: به او گفتم از هر جایی که هستی، صحبت کن. او وقتی با من صحبت کرد، مثل این بود که آرام شده است؛ چون من نیز با او صحبت کردم.
هوش مصنوعی: در مسیر خود به سمت درختی رفتیم که به ما مکان آرامی را برای استراحت و آسایش فراهم کرد.
هوش مصنوعی: من خودم نشستم و او را هم نشاندیم؛ چند کلمه با مهربانی رد و بدل شد.
هوش مصنوعی: به روزگار گفتم: ای زمانه، من بارها سختیها و آرامشهای بسیاری را در این دنیا تجربه کردهام.
هوش مصنوعی: در دل من یک مشکل به وجود آمده است که اگر تو دربارهاش صحبت نکنی، همچنان مشکل وجود خواهد داشت.
هوش مصنوعی: در حال حاضر بین من و دلم اختلافی وجود دارد، اما اینجا جایی امن و آرامی است.
هوش مصنوعی: هر بار که از تو چیزی میپرسم، پاسخهای روشنی بده. به کسی که تشنه است، رحمتی چون آب عطا کن.
هوش مصنوعی: آن چیزی که خودت انتخاب کردهای و آنچه را که از دیگران آموختهای، هر دو میتوانند دلیل و مدرکی برای تو باشند.
هوش مصنوعی: مرا یک داستان بگو تا شنیدنش را کمکم لذت ببرم و از آن بهرهمند شوم.
هوش مصنوعی: او گفت: با نام خدا، ای یگانه عالم، هر چیزی که دارم، از تو پنهان نیست.
هوش مصنوعی: به ویژه اکنون که کسی وجود ندارد تا از رازها پرده بردارد و حقیقتی را فاش کند.
هوش مصنوعی: بپرس از من هر چیزی که میخواهی، تا بتوانی به آنچه در نظر داری، پی ببری.
هوش مصنوعی: موضوع بحث از هر طرف داغ و پرحرارت شد، در حالی که هر دو طرف با جرأت و بدون نگرانی از شرم به بیان نظرات خود پرداختند.
هوش مصنوعی: نه من از سلاح استفاده میکنم و نه او، هیچ کدام در گفتارمان کمبود و نقصی نداریم.
هوش مصنوعی: به دیو گفتم: تو به کجا رفتهای؟ تو به بیگناهان آسیب رساندهای.
هوش مصنوعی: چرا با همسرت دشواری و دشمنی میکنی؟ که زنان، مانند پریان زیبا و نیکو هستند و این رفتار تو فقط بذر مشکلات بیشتری میافشاند.
هوش مصنوعی: اگر زنی باشد که همچون ماه رخشان و سرو خوش قامت است، از او دوری کن که مثل آفتاب، غم و اندوه را از زندگی میزداید.
هوش مصنوعی: زن، هرچند که مانند سرو زیباست، ولی پرتو او نگرانیای به همراه دارد، مانند ترس صرمی که از مه محبوب تو میآید.
هوش مصنوعی: این زن، هرچند دختر کاووس است، اما از او دوری میجوید مانند ماری که از طاووس فاصله میگیرد.
هوش مصنوعی: اگرچه پسر از زیبایی بیبهره باشد، اما او را با امتیازاتی مشابه پری میتوانید بشناسید.
هوش مصنوعی: اگر پسر را بشناسی که بیارزش است، او را مانند لاشهای خواهی دید که کرکسها دورش میچرخند.
هوش مصنوعی: پسر هرچقدر هم که دلش سیاه و سرشتش بد باشد، وقتی به دنیا میآید، او را مثل کسی که باردار است، انگشتنما میکنند.
هوش مصنوعی: ای کسی که از مسیر عقل و اندیشه خارج شدهای، فراموش کردی که نامی از زن نبری؟!
هوش مصنوعی: مرد مانند کشاورز باغ زندگی است که از dawn تا dusk در تلاش و کوشش به سر میبرد.
هوش مصنوعی: در این دنیا کسی باغی را انتخاب کند که در آن زاغی نتواند از جلوهاش شکایت کند؟!
هوش مصنوعی: هرگاه کسی زیبایی و ارزشمندی را ببیند، از جای خود برمیخیزد و هرگز نمیتواند آرام بنشیند.
هوش مصنوعی: وقتی که اوضاع تغییر کند و رونق بگیرد، طبیعت خود را بروز میدهد و محصولاتی جدید به وجود میآورد.
هوش مصنوعی: از آب فشانش، چه بسا که برکت ببخشد و از گرمای وجودش، نور و روشنی افراز کند.
هوش مصنوعی: در آن باغ، نخل از عدم میتواند رویش کند، اما تنها زمانی موفق میشود که زیر سایه آرامش قرار گیرد.
هوش مصنوعی: شاخههای بلند میوههای رسیده را میبیند و از آنها میچیند.
هوش مصنوعی: نام آن باغ، فرزند دختری است که به باغ بهشت اشارهای کنایهآمیز دارد.
هوش مصنوعی: باغبان همواره به مراقبت از باغ میپردازد، چرا که به طور مداوم از باران و طبیعت بهرهمند میشود.
هوش مصنوعی: زمانی که موقعیتی پیش آید که نتیجهای بزرگ و ارزشمند به دست آوری، اگر بخواهی، آن نتیجه میتواند بسیار بیشتر از انتظارت باشد.
هوش مصنوعی: تو که در بیابان خشک و بیثمر کار زشت میکنی، چرا همچنان به زشتکاری ادامه میدهی؟
هوش مصنوعی: حسرت میوه در دل تو باقی مانده و اشکهای غم، بر روی گلهایت نشسته است.
هوش مصنوعی: مردی که در کار نیکو و احسان غوطهور است، گرچه در پسزمینهاش هزینهها و مشکلاتی وجود دارد، اما همچنان درونش خنک و شفاف است.
هوش مصنوعی: زمانی که باران به آرامی میریزد، در حالی که ناگهان وارد میشود، نیرویی در پشت این جریان وجود دارد. این ابر انباشته از باران است و به زودی برکت خود را نثار زمین خواهد کرد.
هوش مصنوعی: صدف به عنوان یک موجود در دریا، مانند مشیمهای است که زن به آن شباهت دارد. یعنی، درون این صدف (که به زن تشبیه شده) گوهری ارزشمند وجود دارد. به طور کلی، این بیت به زیبایی و ارزش درونی زنان اشاره دارد.
هوش مصنوعی: آب جاری میشود و اگر کسی نتواند از آن بهرهبرداری کند، چگونه میتواند از آن استفاده کند؟!
هوش مصنوعی: تو که از دریا به خشکی برگشتی و لباسهای خود را از کشتی درآوردی،
هوش مصنوعی: تو با تیشهات به کار حفاری مشغول شدهای و در حالی که مشغول کندن هستی، باید بدانی که این کار، بسیار دشوار و جانکاه است.
هوش مصنوعی: تو به خاطر این آرزو خیلی زحمت کشیدهای که بتوانی به ثروت و گنجی دست یابی.
هوش مصنوعی: د plötzlich تیشهات به رنگ زرد درآمد، فکر نکن که به طلا رسیدهای، زیرا که طلا در واقع چیزی دیگر است.
هوش مصنوعی: اگر کسی عاقل و دانا باشد، به بهای کمّیتهای بیارزش بها نمیدهد؛ و اگر کسی دارای خرد باشد، باید از خوبیها و مهربانیها بگذرد و آنها را تقسیم کند.
هوش مصنوعی: وقتی که از کسی نتوانستهای به دست آورد، چگونه میتوانی انتظار داشته باشی که او را به خود بکشانی؟
هوش مصنوعی: هیچ حیوانی، چه وحشی باشد و چه پرنده و چه درنده، نمیتواند به طور مداوم با هم اختلاط داشته باشد.
هوش مصنوعی: آیا این کار را خودت دیدهای؟ نه! آیا از شخص دیگری دربارهاش شنیدهای؟ نه!
هوش مصنوعی: تو که از هر موجودی برتری و به اسرار آسمان و ستارهها آگاهی، تا چه زمانی قصد داری خاموش بمانی؟
هوش مصنوعی: آیا از تو این کار زیبا و خوشایند است؟ آیا از انسانیت خود شرمنده نیستی؟
هوش مصنوعی: کسی را که به فکر حفظ نوع بشر و بقای نسل خود است، به سمت عشق و دلدادگی راهنمایی کن.
هوش مصنوعی: زندگی در دوری از لذتهای دنیا تلخ است، اما کسی هم که در دل خاک به خواب رفته، هنوز زنده است.
هوش مصنوعی: در این دنیا هیچ چیز ثابت و دائمی نیست؛ وقتی میروی، هیچ نشانهای از تو باقی نمیماند؟
هوش مصنوعی: فرزند، نتیجهی عشق و محبت است و مانند میوهای از باغ دل، آرامش و تسکیندهندهی زخمهای عاطفی است.
هوش مصنوعی: در تجارت، هیچ سودی بدون هزینه کسب نمیشود، زیرا اگر ضرری در میان نباشد، سودی هم وجود نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: به جز این، ای کسی که خدا به تو فرزندی عطا کند، او باید آگاه، کاردان و دانشمند باشد.
هوش مصنوعی: تا وقتی در این فضا و محیط هستی، درگیر افکار و آرزوهایت هستی و به نوعی در این فضا زندگی میکنی.
هوش مصنوعی: هر دو ویژگی تو، هم از شکوه و عظمت تو ناشی میشود و هم از ثروت و منابعی که در اختیارت هست.
هوش مصنوعی: از ضرر او برای تو خطری نیست؛ وقتی حقیقت روشن شد، دیگر نیازی به توضیح نیست.
هوش مصنوعی: وقتی که از این دنیای فانی و ناپایدار بروی، فرزند تو همراه و همیار تو خواهد بود.
هوش مصنوعی: جان او در گرو محبت تو است و او در این راه به سودی رسیده است. تو شریک اصلی و مهم او هستی.
هوش مصنوعی: دیگر در این تجارت فایدهای نیست چونکه احتمال ضرر وجود ندارد.
هوش مصنوعی: سخن را با دقت بشنو، ای فرزند، زیرا از شنیدن نکتهها و wisdom میتوان به بهروزی رسید.
هوش مصنوعی: به سخنان بزرگترها توجه کن، چون اگر با افراد شجاع همراه شوی، خود نیز شجاع خواهی شد.
هوش مصنوعی: من از تو یاری میطلبم، زیرا هدفم همین است، وگرنه برای من اهمیتی ندارد که تو چه حالتی داری.
هوش مصنوعی: شهری که در آن خبری از غم و اندوه نیست، اما پسرش در بیابان غرق شده و او به مانند نوح در کشتی، در حال عبور از سختیهاست.
هوش مصنوعی: حکم یا بر اساس عقل است یا بر اساس شنیدهها و نقل قولها. اگر به نقل گوش دهی بدون استفاده از عقل، نشاندهنده بیعقلی توست!
هوش مصنوعی: اگر به هر کتابی نگاهی بندازی، میفهمی که چه زشتیها و ناپسندهایی در کار خودت وجود دارد.
هوش مصنوعی: از آنجا که انواع گوناگون گناه وجود دارد، برخی از آنها به وضوح نمایان است و برخی دیگر پنهان باقی میمانند.
هوش مصنوعی: هر نقص یا مشکلی که در یک ملت وجود دارد، ممکن است در ملت دیگری هم قابل تحمل باشد.
هوش مصنوعی: جز این عمل، در تمام عقاید، فاعل آن گناهکار و آلوده به فکر جرم است.
هوش مصنوعی: این جمله به درخواست از شخصی اشاره دارد که از افراد با اعتقادات مختلف (یهودی، زرتشتی و مسیحی) درباره یک موضوع خاص و پنهانی سوال کند. به نوعی، گوینده میخواهد به عمق حکمت یا دانشی دست پیدا کند که در میان این سه گروه وجود دارد.
هوش مصنوعی: در حال حاضر، دیگر هیچ چیز مانند نبودنت در میان جمع وجود ندارد، جز عقل و خرد.
هوش مصنوعی: بیا تا با هم به فکر و عقل و تدبیر بپردازیم، چون آتش تنور روشن است و ما میتوانیم نان بپزیم.
هوش مصنوعی: وقتی که عقل و خرد در میان ما فرمانروایی دارند، اگر کسی نتواند قضاوت کند، نیازی به نگرانی نیست.
هوش مصنوعی: عقل به گفتوگو و بحثهای بیفایده احتیاج ندارد و هر چیزی که گفته میشود باید با دلیل و منطق پشتیبانی شود.
هوش مصنوعی: گاهی مطرح کردن دعوا و ادعا بیفایده است، وقتی که دلیل وجود دارد. نظر و گفتارت ضعیف و وضعیتت ناتوان است.
هوش مصنوعی: اگر بحث و جدل به جایی برسد که نظرهای دیگران را رد کند، کسی که به جزئیات و نکات ریز توجه دارد، سطحینگر است و نمیتواند به عمق مسائل بپردازد.
هوش مصنوعی: اگر تو بیایی، دیگر نیازی به صحبت نداریم و زبان ما از نوای شایسته خالی خواهد ماند.
هوش مصنوعی: اگر من از مسیر خود برگردم، با تو همراه و همسفر میشوم.
هوش مصنوعی: من به یارانم هدایت میکنم تا از اشتباهات دور باشند.
هوش مصنوعی: اگر خداوند مرا یاری کند، میتوانم با صداقت و راستگویی حرفهای خود را بیان کنم.
هوش مصنوعی: اگر از راهی که رفتهای برگردی، به حق و راستی بازخواهی گشت، چون مردان راستین هرگز از مسیر حق منحرف نمیشوند.
هوش مصنوعی: با دوستانت همفکری کن و آگاهی کسب کن تا در این مسیر با هم پیش بروید.
هوش مصنوعی: اگر دلهای آنان تیره باشد، هرگز پند و نصیحت تو را نمیشنوند، هرچند که درباره درویشان و حکمتهای آنها سخن بگویی.
هوش مصنوعی: افراد بیتفاوت به مشکلات دیگران، هیچگاه از انجام کارهای نادرست خود دست نمیکشند و برطرف کردن دردهای دیگران را به عهده نمیگیرند.
هوش مصنوعی: خود را از محدودیتهای درونی و بیرونی رها کن و از بندهایی که تو را میزنند، آزاد باش.
هوش مصنوعی: هر چیزی که از خوبان و بدها میبینی، همه نتیجهی صحبت و گفتوگو است، پس به این نکته توجه کن!
هوش مصنوعی: گفت: این بیاعتمادی از کجا نشأت میگیرد؟ داشتن سوءظن دربارهی کسی که نیکی کرده، خود خطایی بزرگ است!
هوش مصنوعی: عشق تنها راه و روش من است و جهان را روشن و واضح از طریق عشق میبینم.
هوش مصنوعی: من از شوق و شور عشق به حالت اغما و بیهوشی افتادهام و تنها صدای عشق در گوشم طنینانداز است.
هوش مصنوعی: عارفان عشق را به عنوان بالاترین مرتبه از کمال شناختهاند، چرا که زیبایی و عشق به زیبایی را دوست دارند.
هوش مصنوعی: عشق باعظمتتر از آسمان است و مانند آفتابی درخشان، زیر سایه آن قرار دارد.
هوش مصنوعی: اگر از عشق چیزی نمیدانی، دیگر از زندگی من چه پیشنهادی داری؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون بیامد بوعده بر سامند
آن کنیزک سبک زبام بلند
برسن سوی او فرود آمد
گفتی از جنبشش درود آمد
جان سامند را بلوس گرفت
[...]
چیست آن کاتشش زدوده چو آب
چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب
نیست سیماب و آب و هست درو
صفوت آب و گونه سیماب
نه سطرلاب و خوبی و زشتی
[...]
ثقة الملک خاص و خازن شاه
خواجه طاهر علیک عین الله
به قدوم عزیز لوهاور
مصر کرد و ز مصر بیش به جاه
نور او نور یوسف چاهی است
[...]
ابتدای سخن به نام خداست
آنکه بیمثل و شبه و بیهمتاست
خالق الخلق و باعث الاموات
عالم الغیب سامع الاصوات
ذات بیچونش را بدایت نیست
[...]
الترصیع مع التجنیس
تجنیس تام
تجنیس تاقص
تجنیس الزاید و المزید
تجنیس المرکب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.