ای که در بارگاه زیبایی
نازنینان تو را نیاز آرند
مشت خاکی است در خرابه ی من
همچو مشکی که از طراز آرند
گفتم: آهن قبا غلامانت
کز نفس سنگ در گداز آرند
با سترگ استران اصطبلت
کز جرس ساز دلنواز آرند
توبره ها و جوالهای بزرگ
ریسمانهای بس دراز آرند
تا شب از پا چو مهر ننشینند
بامدادان چو ترکتاز آرند
بسوی آن خرابه بخرامند
گنجها از زمین فراز آرند
یعنی آن خاک ازین خرابه برون
بهزاران هزار ناز آرند
تا بآن ساحت از پی راحت
آب از زمزم حجاز آرند
از پی میوه و شکوفه، نهال؛
از درختان سرفراز آرند
سرو و گل را نهال بنشانند
نرگس و لاله را پیاز آرند
قمریان، ناله سنج چون محمود
سروها، جلوه چون ایاز آرند
برده نیمی و، مانده نیمی چند؛
چاکرانت بهانه ساز آرند
دلم آزرده شد ز ناز، ای کاش
بیش از ینم ز ناز ناز آرند
یا بفرمای، آنچه مانده برند
یا بگو، آنچه برده باز آرند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
رفتگان را به لطف باز آرند
نه به جنگش بتر بیازارند
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.