گنجور

جامی » هفت اورنگ » سبحة‌الابرار » بخش ۶۱ - عقد هژدهم در رضا که گره کراهت از دل گشادن است و تلخی ها را چاشنی شیرین دادن

 

ای درین مرحله تنگ بساط

مانده در ربقه اندوه و نشاط

گاه از دور فلک خشنودی

گاهی آزرده و خشم آلودی

باش همچون گل خندان خرم

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سبحة‌الابرار » بخش ۶۲ - حکایت آن بنده گنهکار که چون دولت عفوش دست داد بر آن نیستاد و پای در میدان طلب رضا نهاد

 

با ادب بنده ای از به طلبی

گام زن شد به ره بی ادبی

بس ادب ورز که از لغزش پای

مرکز بی ادبی سازد جای

خواجه را ساخت چو آتش غضبش

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سبحة‌الابرار » بخش ۶۳ - مناجات در مقام رضا طلبیدن و از آنجا رخت به سر منزل محبت کشیدن

 

ای رضا بخش ریاضت کیشان

رایض طبع رضا اندیشان

قبله همت کارآگاهان

قاضی حاجت حاجت خواهان

دل راضی به قضایت طلبیم

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سبحة‌الابرار » بخش ۶۴ - عقد نوزدهم در محبت که میل دل است به مطالعه کمال صفات و انجذاب روح به مشاهده جمال ذات

 

ای دلت شاه سراپرده عشق

جان تو زخم بلا خورده عشق

عشق پروانه شمع ازل است

داغ پروانگیش لم یزل است

بی قراری سپهر از عشق است

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سبحة‌الابرار » بخش ۶۵ - حکایت آن پیر خمیده پشت که در طریق محبت قالب راست بر زمین ننهاد و به سبب کجروی خود از نظر معشوق راست بین افتاد

 

چارده ساله مهی بر لب بام

چون مه چارده در حسن تمام

بر سر سرو کله گوشه شکست

بر گل از سنبل تر سلسله بست

داد هنگامه مشعوقی ساز

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سبحة‌الابرار » بخش ۶۶ - مناجات در طلب شوق که ثمره شجره محبت است و شجره ثمره دریافت صحبت

 

ای فروزان ز تو کاشانه چرخ

پر می عشق تو خمخانه چرخ

ما درین خمکده مستان توییم

دست بر فرق ز دستان توییم

یافتیم از تو چو پیمانه شکست

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سبحة‌الابرار » بخش ۶۷ - عقد بیستم در شوق که کمندیست برازنده کنگره وصال و زمامیست رساننده به سر منزل اتصال

 

ای دلت را به کف شوق زمام

سیر عاشق شود از شوق تمام

شوق اگر قاید راهت نشود

کعبه وصل پناهت نشود

شوق قلاب دل دوران است

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سبحة‌الابرار » بخش ۶۸ - حکایت آن کنیزک و غلام که بر کنار دجله دست از زندگانی خود شستند و به غرقه شدن در آب از خشک لبی ساحل فراق خلاصی جستند

 

بر لب دجله چو شد سبز بساط

زد سراپرده خلیفه به نشاط

داشت در ستر خلافت دو نگار

هر دو مه طلعت و خورشید عذار

آن یکی پردگی پرده ناز

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سبحة‌الابرار » بخش ۶۹ - مناجات در اظهار شوق و حیرت و طلب ترقی به مقام غیرت

 

ای سراسیمه شوق تو فلک

سر نپیچیده ز طوق تو ملک

داغ بر جان و دل از شوق توییم

بنده داغ و سگ طوق توییم

گرنه با طوق وفا تیزتگیم

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سبحة‌الابرار » بخش ۷۰ - عقد بیست و یکم در غیرت که عبارت است از حمیت محبت صاحب سیر به قطع تعلق غیر از محبوب یا قطع التفات محبوب از غیر

 

ای به هر غیر گشاده نظری

در دلت نیست ز غیرت اثری

می کنی دعوی غیرتناکی

لیکن از معنی غیرت پاکی

غیرت و دیدن اغیار که چه

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سبحة‌الابرار » بخش ۷۱ - حکایت دیده وری که به چشمی که در وقت وداع محبوب نگریست بعد از ملاقات به جمال وی ننگریست

 

بیدلی داغ دل افروزی داشت

در دل از آتش او سوزی داشت

عمرها مست لقایش می بود

بسته در قید وفایش می بود

دمبدم جلوه دیگر می دید

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سبحة‌الابرار » بخش ۷۲ - مناجات در طلب آتش غیرت افروختن و موانع مقام قرب سوختن

 

ای ز غیرت رقم غیر زدای

زین صقیل آینه غیر نمای

جلوه گر در همه اغیار تویی

وز همه گشته نمودار تویی

در همه کون و مکان غیر تو کو

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سبحة‌الابرار » بخش ۷۳ - عقد بیست و دوم در قرب که عبارت است از استغراق وجود سالک در عین جمع به غیبت از همه چیز تا غایتی که از صفت قرب نیز

 

ای زده در صف دوران دم قرب

ره فراوان ز تو تا عالم قرب

روز قرب آمد و دوری شب تار

روز چون نیست به شب گیر قرار

دور ازین روز شب تاریکی

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سبحة‌الابرار » بخش ۷۴ - حکایت سؤال و جواب ذوالنون با آن عاشق مفتون

 

والی مصر ولایت ذوالنون

آن به اسرار حقیقت مشحون

گفت در مکه مجاور بودم

در حرم حاضر و ناظر بودم

ناگه آشفته جوانی دیدم

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سبحة‌الابرار » بخش ۷۵ - مناجات در انتقال از حال قرب به حیا

 

ای که چون روح به تن نزدیکی

چون رگ جان به بدن نزدیکی

بلکه نزدیکتری از رگ جان

لیک دورند ازین فهم کجان

قرب تو گر ننهد پیش قدم

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سبحة‌الابرار » بخش ۷۶ - عقد بیست و سیم در حیا که محافظت ظاهر و باطن است از مخالفت احکام الهی به سبب مراقبه نظر حق سبحانه و تعالی

 

ای برافکنده ز رخ ستر حیا

هیچ ازین کار حیا نیست تو را

خیره چشمی چه کنی اختروار

همچو خورشید حیایی پیش آر

دل تو مزرعه تخم وفاست

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سبحة‌الابرار » بخش ۷۷ - حکایت یوسف و زلیخا که پرده پوشی زلیخا پرده گشای دیده یوسف آمد تا حق را ناظر خود یافت و از نظر زلیخا روی بتافت

 

چون زلیخا ز مه کنعانی

ماند در دایره حیرانی

بازوی عشق بر او زور آورد

تلخی هجر در او شور آورد

کردش از انجمن پیدایی

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سبحة‌الابرار » بخش ۷۸ - مناجات در طلب حیا از نقایص بشریت و تحقیق به خصایص حریت

 

ای اولی اجنحه مرغان سر خویش

برده از شرم تو زیر پر خویش

کار آدم ز حیایت شده سخت

ستر خود ساخته از برگ درخت

شب ز انجم نظر افروخته ایست

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سبحة‌الابرار » بخش ۷۹ - عقد بیست و چهارم در حریت که طوق بندگی حق را گردن نهادن است و ربقه بندگی خلق از گردن گشادن

 

ای ملک زاده اقلیم وجود

پدرت خیل ملک را مسجود

سایبان حرمت چرخ برین

تختگاه قدمت گوی زمین

«ولقد کرمنا» تاج سرت

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سبحة‌الابرار » بخش ۸۰ - حکایت آن پیر خارکش که از خار خواریش گل عزت می گشاد و جوان رعناوش که گل عزتش بوی خواری می داد

 

خارکش پیری با دلق درشت

پشته خار همی برد به پشت

لنگ لگان قدمی برمی داشت

هر قدم دانه شکری می کاشت

کای فرازنده این چرخ بلند

[...]

جامی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۶
۹
sunny dark_mode